پادرمانی!

سلام. سلام. وقت بخیر.

دوشنبه ظهر وسط کار مرخصی گرفتم و رفتم بانک. بعدشم رفتم آرایشگاه ولی انقدر نوبت نشستم فقط تونستم کار ابرو رو تموم کنم و بقیه ش موند چون باید میرفتم جلسه. رفتم اون یکی سازمان و جلسه داشتیم چه جلسه طولانی و پرباری. اون سازمان به خونمون نزدیکتر بود. به سیگما گفتم اومد دنبالم و من رو برد خونه و دوباره برگشت شرکت. جلسه داشت. اعصابشم خورد بود از یه مساله کاری. منم اون یکی بستنی معجون رو که واسه سیگما خریده بودم، خودم خوردم. در حین خوردنش هم کتاب سمفونی مردگان رو آوردم بخونم. تا چند ماه پیش که کار سیگما عوض بشه، من زودتر میرسیدم خونه و وقت کتاب خوندن داشتم. ولی جدیدا دیگه با هم میریم خونه و اصلا وقت فعالیتای تک نفره خاصی ندارم. واسه همین ریت کتاب خوندنم شدیدا اومده پایین. تا 6 خوندم و بعدشم یه ربع حلقه زدم و رفتم حمام. سیگما اومد و حاضر شدیم رفتیم خونه مامانشینا. نینی فینگیلی یه کم بزرگ شده. تا 10.5 اینا بودیم و بعد رفتیم خونمون و لالا.

سه شنبه هم با سیگما رفتم سر کار، همسر دوست سیگما که چند وقت پیش عروسیشون بود زنگ زد بهم و کلی نالید و اینا. مشکل داشتن با هم. البته واسه اول ازدواج طبیعیه. بهش گفتم سختیش سال اوله. بعدش احتمالا بهتر میشه، به شرطی که این مشکلات قبلی رو حل کنن و نذاره هی رو هم تلنبار شه. خلاصه گفت دور همی چهارشنبه رو نمیان. گفت خوشش نمیاد از این مهمونی. من بیخودی دلمو صابون زده بودم که اینا ازدواج می کنن و این میاد و اینا. انگار همون تک دختر جمع باشم بهتره! خلاصه که براشون ناراحت شدم. امیدوارم حل شه مشکلاتشون. عصری بعد از کار رفتم آرایشگاه. واسه بند صورت و ژلیش پا! ناخنای پامو ژلی کردم، قرمز جییییغ. من عاشق قرمزم ولی چون به خاطر کارم نمیتونم لاک قرمز به دستام بزنم، دیگه رو پاهام جبران کردم. بسی ذوقشو کردم. حالا سیگما هم اومده بود دنبالم و دیگه زودی گفتم تمومش کنه و با سیگما رفتیم خونه. تا رسیدیم شیر انبه درست کرد و منم عدس گذاشتم بپزه. یه کلیپ داشتم کاشتن هسته انبه رو یاد داده بود، ما هم مقدماتشو آماده کردیم با همون هسته هه که بعدا بکارمش. بعد هم با شیرانبه رفتیم پای دیدن هیولا. وسط هیولا بوی سوختگی اومد و عدسا سوخت. البته نه خیلی. با بخشای سالمش دوباره رفتم سروقت عدسی درست کردن. آب گوشت هم داشتم و ریختم توش و ساعت 9 حاضر شد. عدسی خوردیم و مردیم از گرما. اصلا غذای خوبی نیست واسه تابستون. به درد همون سرما میخوره. بعدشم یه دور لباس شستم. میدونم ساعت اوج مصرف بود ولی مجبور بودم، دیگه خونه نیستم آخه. شب هم میخواستیم از 10 بخوابیم که آخرش 11.5 خوابیدیم.

چهارشنبه، یعنی امروز، 6.5 بیدار شدیم که زودتر برم سر کار. آخه عصری وقت مشاوره دارم. این مشاور جدید رو دو جلسه رفتم و دوس داشتم، اون مشکلم حل شد. حالا بریم ببینیم این دفعه چی میشه. سر کار هم چنتا مشکل پیش اومده تو سیستما که هم دیروز هم امروز من دیتکتشون کردم و حالا باید حل بشن. یه کم شلوغه این روزا.

شما چطورین؟ به خودتون میرسین؟  یه مدت بود که من اصلا به پاهام رسیدگی نمی کردم. داشت ترک میخورد. البته ترک که نه، پوست پوست طوری. کف پاهامو میگم. دیگه دیدم اینجوری نمیشه، تابستونه و صندل پوشیدن و اینا. از همون موقع شروع کردم به رسیدگی بهشون. پوستش که حسابی نرم شد، رفتم ژلیش هم کردم که ناخنش هم مرتب باشه و بتونم بلندش کنم. تازه پای راستم یه کم هالوکس والگوس هم داره. همین مشکل که کنار شست پا میزنه بیرون. از این پابندای سیلیکونی گرفتم و شبا میبندم که این مشکل حل شه. بهتر شده ولی هنوز کاملا درست نشده. خلاصه که الان گیر دادم به پاهام. ببینم میتونم درست درمونش کنم یا نه