-
سفرنامه تبریز
یکشنبه 2 مردادماه سال 1401 13:45
ما معمولا تابستونا خیلی سفر نمیریم چون همه جا گرمه. از بعد از ازدواج، تنها سفر تابستونیمون، تابستون 98 بود. هر وقت صحبت سفر تو تابستون میشد، می گفتیم بریم تبریز که خنک باشه لااقل. بعدشم چون پدربزرگ سیگما اهل یه شهری نزدیک تبریز بوده، همیشه دوست داشتیم با خانواده سیگما بریم اونجا. یه زمینی به پدرش ارث رسیده بود که هیچ...
-
مرداد
یکشنبه 2 مردادماه سال 1401 10:13
سلام، چطورین؟ این کرونا بازم شروع شد. موج هفتم!خسته شدیم. واکسن دوز 4 میخوام. دیگه سینوفارم نمیخوام. اسپایکوژنی چیزی. بابا بهتره خدا رو شکر. زود مرخص شد و این روزا نوبتی شب خونه مامان میموندیم. بدیش این بود که بتا اونجا کم میخوابه. وسط خوابش میبینه جای جدیده، یهو بیدار میشه بیرون از اتاق رو نشون میده و میگه مامان...
-
نوتایتل مرداد 1401
یکشنبه 2 مردادماه سال 1401 10:13
-
عمل بابا
سهشنبه 28 تیرماه سال 1401 11:26
سلام، چطورین؟ سیگما که اومد خونه اوضاعم بهتر شد. کمک می کنه تو نگهداری از دلتا. البته که باز بیشتر تایم پیش خودمه، ولی خب همینکه یه کاراییش رو سیگما می کنه خوبه، مثلا دادن قطره هاش. بابا دیروز عمل باز پروستات داشت. شدیدا استرس داشتم. خدا رو شکر به خیر گذشت. دیروز رفتیم ملاقاتش تو ICU. فکر کنم دو سه روزی باید بیمارستان...
-
کرونا چی میگه دوباره؟
یکشنبه 26 تیرماه سال 1401 11:23
سلام. چطورین؟ ما که نابودیم. سلسله اتفاقات دست بردار نیست. مشغول پرستاری از مامان بودیم. هر روز با بتا میبردیمش حموم و زخمش رو میشستیم و دوباره پانسمان می کردیم. پختن نهار و شام خونه مامانینا هم با من و بتا بود که بیشتر بتا زحمتشو می کشه از بس که دلتا من رو مشغول می کنه. با مریض شدن مامان دیگه نیروی کمکی برای نگهداری...
-
آپاندیس
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1401 13:13
میخواستم بیام سفرنامه تبریز بذارم ولی آخر سفرمون بدجور شد. مامان دو سه هفته ای بود که دلدرد داشت و ضعف. 4 بار دکتر رفتیم. یکی نکرد یه سونو یا یه آزمایش بنویسه. آخرش با یه درد شدید رفت پیش متخصص و سریع گفت سونو و سونو گفت همین الان بستری. آپاندیسش ترکیده بود. نمیدونیم چند روز. ولی کامپلیکه شد و 10 روز بیمارستان خوابید....
-
نوتایتل تیر ۱۴۰۱
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1401 10:40
-
بازم مریضی دلتا
دوشنبه 30 خردادماه سال 1401 07:20
دلتا باز مریض شده. آبریزش بینی و خلط و در پی خلط بالا آوردن، اینش به خودم رفته. مثل من کافیه زیاد گریه کنه، همین باعث میشه بالا بیاره. یعنی یه چیزایی از من و سیگما گرفته که دلمون براش میسوزه حسابی. پوستش مثل سیگما شدیدا حساسه و هی عرق سوز میشه. همیشه سیگما برام عجیب بود که با این قد و هیکل، هنوز تو گرما دستاش عرق سوز...
-
تمیزکاری
یکشنبه 22 خردادماه سال 1401 07:56
آخر هفته دل رو زدم به دریا و بعد از 2-3 سال، از آچاره نیروی نظافت درخواست دادم و 4ساعته اومد و کل خونه جمع شد. نمیدونم چقدر میدونین از اوضاع دست من، ولی اگزمای دست من اینجوریه که دکتر بهم گفته دستت رو اصلا نشور!!! و خب در جواب من که مگه میشه؟!!! گفته نهایتا روزی یه بار!!! و خب بازم مگه میشه؟ اینه که من از هر نوع شست و...
-
3 روز مهمونی فشرده
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1401 08:21
سلام سلام. حالتون چه طوره؟ تعطیلات خوب بود؟ ما هفته قبل رفته بودیم اسالم که این هفته تهران بمونیم و تو شلوغی جاده ها جایی نریم. خیلی هم تصمیم خوبی بود. به جاش قرار بود دوستان جان از گرگان بیان پیشمون که کنسل کردن و اتفاقا بد نشد که کنسل شد چون ما همینجور پشت هم مهمونی اینا دعوت شدیم. از یه ماه قبل قرار بود پنج شنبه...
-
سفرنامه اسالم
سهشنبه 10 خردادماه سال 1401 08:29
سلام سلام. چطورین؟ ما از سفر اومدیم. یه سفر 4 روزه داشتیم به اسالم. با مامان اینا و بتاینا. چهارشنبه و شنبه رو مرخصی گرفته بودم که بریم و چهارشنبه تعطیل شدیم. خوب بود ولی هوا وااااقعا کثیف بود. دو ماشینه رفتیم. مامان و بابا تو ماشین ما بودن. 5.5 صبح چهارشنبه راه افتادیم از جاده قزوین رشت بریم، توی تهران که 10 متر...
-
قدم قدم با تو
یکشنبه 1 خردادماه سال 1401 07:45
سلام سلام. خردادتون مبارک. چه می کنین با گرونیا؟ من تو یه خلسه ی عجیبی ام. مرغامون تموم شده و آخرین فیله ی دلتا رو هم دیروز درست کردم براش. ولی دلم نمیخواد برم مرغ بخرم. فارغ از اینکه کار درستیه یا نه. مثل وقتایی که طلا و سکه گرون میشه و نمیرم بخرم. اینم الان همونه برام! شیر رو میخرم هنوز. چون مجبورم. ماهشام پرچرب 29...
-
نوتایتل خرداد 1401
یکشنبه 1 خردادماه سال 1401 07:25
-
سرماخوردگی یا کرونا؟ دیگه مهم نیست گویا!
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1401 09:53
سلام سلام. روزای اردیبهشتیتون به خیر و شادی. حالتون چه طوره؟ دوباره کروناست که شایع شده؟ همه مریضن باز. این سری دیگه ما هم قسر در نرفتیم. من و دلتا که این مدت مریض نشده بودیم و خدا رو شکر درگیر کرونا نشده بودیم، این سری مریض شدیم. دقیقا از وقتی من برگشتم سر کار! اینجوری بود که از دوشنبه عصر آبریزش بینی دلتا و سیگما...
-
32 سالگی
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1401 12:42
سلام سلام. چطورین؟ ما اومدیم پس از جشن های تولد. البته من که جشن تولد خاصی نداشتم ولی دلتا خانم یه جشن تولد مفصل داشت. سالن وی آی پی رستوران ارکیده رو براش رزرو کردیم و دادیم بادکنک آرایی کردن با تم فلامینگو. کیکش رو هم فلامینگو سفارش دادم و لباسش هم سفید صورتی بود. من و سیگما هم لباسامون کرم طوری بود و روشن. عکاس و...
-
اولین هفته کاری
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1401 09:06
سلام سلام. دیگه گفتم حالا که برگشتم سر کار زشته زود به زود پست نذارم. خب از حال من اگر می پرسید هفته اول کاری بد نبود. اینکه ساعت کاریم کم شده خیلی خوبه خب، ولی در کل خسته ام دیگه. حالا باز خوبه تونستم ظهرا هر چند کم بخوابم یه کم. قبلنا نمیشد خوابید اصلا. دخترک هم خیلی بی قراری خاصی نکرده چون صبح دیر بیدار شده و تا...
-
1 سالگی دلتا
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1401 08:19
سلام سلام. اردیبهشتتون مبارک. من که اردیبهشتی بودم و اردیبهشت دوست، دخترکم هم که اردیبهشتی شد، دیگه خدا رو بنده نیستم. خخخخ. از شانس زیبامون، تولد 1 سالگی دلتا افتاد بین روزای ضربت خوردن و شهادت امام علی. و خب نشد تولد بگیریم براش. البته با یه هفته تاخیر، هفته بعد میگیریم. دخترک یه ساله من، از چند روز مونده به تولدش،...
-
نوتایتل اردیبهشت ۱۴۰۱
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1401 13:42
-
دردها و لبخندها
شنبه 20 فروردینماه سال 1401 16:29
اقا من نمیدونم از اگزمای دستم واسه شما گفته بودم یا نه؟ حدود 10 سال پیش بندهای انگشتام دچار اگزما شد. خب باهاش کج دار و مریز راه میومدم همیشه و اوکی بود. تا اینکه تو بارداری و کرونا، عود کرد و بدجور شد و رفتم دکتر پوست و خیلی جدی گفت باید هر چه سریعتر خوب بشه با رعایت هات وگرنه باید بیمارستان رازی بستری بشی! خلاصه اون...
-
اولین پست قرن جدید
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1401 23:55
سلامی به گرمی همین روزا که گرماش از گرمای تابستون بیشتره. سلام از قرن جدید. حالتون چطوره؟ ما خوبیم. دندون ششم دخترک دراومد، یازده ماهگی رو سپری می کنه اما هنوز راه نیفتاده. یه شیوه جدید داره برای راه رفتن که بی نیازش می کنه از راه رفتن واقعی. رو زانوهاش راه میره، شبیه پنگوئن. عاشقشم. ما تعطیلات شلوغی داشتیم. روزای اول...
-
نوتایتل فروردین ۱۴۰۱
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1401 21:24
-
آخرین پست قرن
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1400 12:02
سلام سلام. این آخرین پست سال ۱۴۰۰ ئه. سالی که هم بهترین اتفاق زندگیم توش رقم خورد و هم بدترین اتفاق. انگار به صورت فشرده کل زندگی رو بهم نشون داد. اتفاقات خوب کنار اتفاقات بد... دختر خوشگلم تو این سال اومد تو بغلم و بهترین حس دنیا رو بهم چشوند. خدا رو بی نهایت سپاسگزارم برای داشتنش. امیدوارم بتونم مادر خوب و مهربونی...
-
زندگی
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1400 10:42
سلام حالتون چطوره؟ من امروز خیلی بهتره حالم. دو سه روزیه که سعی کردم یه کم برای خودم وقت بتراشم. پنج شنبه 11 شب که کار سیگما تموم شد، رفتیم بیرون! گفتیم ساعت مرده بریم یه چیزی بخوریم که خلوت باشه. لازم به ذکره که شام هم خورده بودیم ولی سر از جیگرکی شیک و پیک نزدیک خونه درآوردیم که تازه باز شده بود. دیگه جاتون خالی...
-
اولین پست از خونه جدید
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1400 01:26
سلام، چطورین؟ خیلی وقته ننوشتم، تقریبا بیست روزی میشه. این مدت شدیدا درگیر بودم. اسباب کشی کردیم با اعمال شاقه. خیلی اذیت شدیم با لینکه تقریبا هیچی رو خودمون جمع نکردیم. همه کار رو کارگرا کردن، کل وسایل رو بسته بندی کردن و بردن خونه جدید، اما کار چیدن با خودمون بود. یه روز به چیدن آشپزخونه گذشت. با وجود دلتا کارمون...
-
نوتایتل اسفند 1400
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1400 10:14
-
بازم اسباب کشی
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1400 19:37
سلام، چطورین؟ چه میکنین با اومیکرون؟ طی یه اقدام یهویی، باید اسباب کشی کنیم! صاحبخونه گفته بود خونه ش رو میخواد. بعد هیییچ فایلی واسه ما نبود. انگار یه کم بی خیال شده بود ولی بعدش یهو گفت بلند شید، پسرم قراره بشینه... هیچی دیگه یه روز افتادیم دنبال خونه، ۴ تا خونه دیدیم و آخریش تو کوچه مامانینا بود. همونو اوکی کردیم....
-
روزای کاری
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1400 13:23
سلام، حالتون چه طوره؟ ما خوبیم خدا رو شکر. این مدت دایی سیگما ایران بود و یه کم بیشتر دیدیم همه رو، روحیه ها بهتر شده بود. هر چند که خود سیگما بعد از هر مهمونی حالش بدتر میشه چون جای خالی پدرش رو بیشتر حس می کنه، اما در مجموع انگار حال بقیه بهتر بود. دیگه اینکه من سرم گرم شده به کارای شرکت. خوبه، در مجموع راضیم. دلتا...
-
پایان مرخصی
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1400 10:28
سلام سلام. چطورین؟ دخترک ما نه ماهه شد و مرخصی بنده تموم شد. برگشتم سر کار از این هفته. قبلش فکر می کردم دلم تنگ شده برای کار، ولی الان میبینم اصلا. وقتی مرخصی بودم و فقط با دخترک سرگرم، هی میگفتم کاش زودتر برگردم سر کار حس مفید بودن و اینا بیاد ولی الان واقعا حوصله کارای سخت رو ندارم وقتی دغدغه اصلیم دلتاست. خلاصه...
-
نوتایتل بهمن 1400
شنبه 2 بهمنماه سال 1400 10:29
-
جاده چالوس
سهشنبه 21 دیماه سال 1400 21:57
سلام سلام من اومدم بگم که لبم خیلی خیلی بهتره. بادش تا حد خوبی خوابیده و بتا هی بهم میگه اصلا معلوم نیس که زدی سیگما هم خیلی اوکی شده و هی میگه چه خوب شده، مامان هم پسندید. حس خودمم خیلی بهتره بهش اما هنوز به نظرم متقارن نیست که اونم دوستم هی میگه باید بیای ترمیم، ولی میترسم تو ترمیم نیم سی سی باقی مونده رو هم بزنه و...