خسته ام...
از نگهداری دلتا خسته ام حسابی، ناشکری نمیکنم، خدا رو شکر که دارمش، این روزا خودمم مریضم، نای نگهداریشو ندارم.
از شانس گند من، خونمونو عوض کردیم اومدیم پیش مامانینا که مامان کمکم کنه، از همون اول همش مریض بود و نتونست کمک کنه. فقط هفته ای سه چهار ساعت نهایتا نگهش میداشت. البته همینکه نزدیک بودن و عصرا که سیگما کار داشت من میرفتم اونجا، خودش کمک بود ولی خب باری از دوشمون کم نشد عملا. الانم که ۲ ماهه که مامان دیگه اصلا کمکی نمیتونه بکنه و کار ما هم زیادتر شده و نگهداری دلتا سخت تر. این چند روز که من خیلی مریض بودم سیگما خیلی نگهش داشت. حالا کاراش مونده رو هم و دیگه خودم باید نگهش دارم. الان ما هم به خاطر بابا نمیتونیم بریم خونه مامان و من دارم می پوکم از نگهداری دلتا. قرار نبود انقدر سخت باشه
ای کسانی که کمک دارین تو نگهداری بچه، قدرشونو بدونین. کمک ندارید هم بچه نیارید. نمیشه واقعا
کاملا حق داری
سعی کن اون وسطها دلخوشی های کوچک پیدا کنی برای خودت. اینجوری نمیمونه بهتر میشه همه چیز
الان یه جوری شده سر کار اومدن شده دلخوشیم
سلام عزیزم
خدا قوت واقعا
حالا من پیشنهاد میکنم اگه امکانشو داری بذارش مهدکودک
نذار عصر بخوابه
تا شب زودتر بخوابه و خودت هم بتونی استراحت کنی.
مامان شاغل واقعا این سختی هارو نباید به تنهایی تحمل کنه.
والا مهد فعلا دلم نمیاد. میگم لااقل بتونه حرف بزنه برام تعریف کنه، بعد. ولی حس می کنم خیلی لازم دارم.
عصر هم نمیشه نخوابه. به همون یه ساعت خواب عصرش نیاز دارم. وگرنه به هیچ کاریم نمیرسم. حالا معمولا به سیگما میگم وایسه من که رسیدم خونه بخوابونتش. که یا منم کنارش بخوابم یا به یه کاریم برسم.
خسته شدن از بچه داری اصلا ربطی به ناشکری نداره
منم خیلی وقتا خسته میشم و میبرم
حقیقتش واسه کمک در شرایط ویژه رو بقیه حساب کرد و بصورت کلی فقط خودتی و همسرت
ان شالله مامانت زودتر سرپا میشه و بتونی بعضی وقتا بی دغدغه دخترت رو بهشون بسپری
خدا از دهنت بشنوه
سلام لاندا جان با تمام وجود درکت میکنم روزها و شاید ماههای سختی رو گذروندی انشالله حالت بهتر میشه مامان وبابا دوران نقاهتشونو میگذرونن و همه چی مرتب و رو روال میشه ولی حرفت درسته بچه داری بدون کمک واقعا سخته
ارهههه. دیگه 2 ماه داره میشه. واقعا به کمک احتیاج دارم دیگه.
حق داری واقعن. با این همه مشکلات و مریضی هایی که براتون پیش اومده تو این مدت بایدم خسته باشی.
درسته که خاستی بیای نزدیک مامانت تا بهت کمک کنه ولی نشده، اما به به نظرم یه حکمتی هم توش بوده که تونستی اینجا رو پیدا کنی و حداقل الان که این مشکلات برای مامان و بابات پیش اومده و نیاز به مراقبت دارن نزدیکشونی و میتونی بری برای کمک. شاید اگه اینجا نمیومدی همین فاصله هم برات یه معضل دیگه میشد و باز میخاستی ناراحت اینم باشی که چرا راهت دوره و نمیتونی برای کمک بری.
میدونم ایده آلت این نبوده و واقعنم خیلی سخته آدم هم کارمند باشه هم مادر و هم بخاد پرستاری کنه از مریض و تو داری همه شو انجام میدی و واقعن دمت گرم. اما به نظرم حداقل خوبی این ری لویکیت شدنتون اینه که برای کمک به مامانت نزدیکی و نمیخاد غصه شو بخوری :)
امیدوارم خیلی زود سلامتی کامل برگرده به جمع گرم و دوست داشتنی تون و یه نفس راحتی بکشی و یکمی از خستگی و بار جسمی روحی و روانی وظایف و نگرانی هات کم بشه لاندای عزیز
اره اتفاقا خیلی به اینایی که میگی فکر کردم، دقیقا اگه دور بودم بهشون خیلی بدتر بود این چیزاش. و اینکه همینکه من عصرا دلتا رو میبرم خونشون که سیگما بتونه کار کنه، خودش کمک خیلی بزرگیه. اون چند وقتی که مامان بیمارستان بود، عصرا هم افتضاح می گذشت.
مرسی عزیزم. کامنتت خیلی دلگرمم کرد
منم همیشه دست تنها بودم. تازه شکر کن همسرت کمکت هس.همسر من ک ماموریته همش.وقتی هم هست همش غرغر و دعوا-ول همیشه یکی از حسرتهای زندگیم با بچه داشتن کمک بود.حالا نگران نباش-یکم بزرگتر شه هم مامانت روبراهتر میشه نگهش میداره هم خودش مستقلتر میشه و کاراش کمتر
عزیزم. میتونم بفهمم چقدر سخت بوده براتون. فکر کنم الان دیگه بزرگتر شده بچه تون. واقعا کمک لازمه تو بچه داری
خدا قوت
مرسی
همینه دیگه لانداجان... هممون به این نقطه می رسیم.. الان اگر بدونی چه گردن دردی می کشم؟ هیچ دارو و فیزیوتراپی هم تاثیر نداره...خلاصه که تو تنهانیستی
الهی بگردم. تازه بماند که وقت فیزیوتراپی هم برای آدم بچه دار نمیمونه.
بچه داری فوق العاده سخته
الهی خدا بهت توان و صبر بده
و خدا رو هزار بار شکر برای وجود همه ی این فرشته هی کوچولو
مرسی عزیزم.
واقعا خدا رو شکر
لاندا جونم اصلا ناشکری نیست...این احساس سراغ همه ی مامان ها میاد ...کاملا طبیعیه...مخصوصا شما که شاغل هستید حق دارید گاهی خسته بشید و دلتون یه استراحت حسابی بخواد...کاش می تونستید برای چند ساعت از مادرهمسرتون کمک بخواهید
آره خداییش سخته.
نمیشه خونه مادر همسر خیلی از ما دوره. خودش هم بچه های خواهرشوهر رو نگه میداره. فقط میمونه روزای تعطیل که اونو خودم هم خونه هستم.
چه قدر خوب گفتی ، می دونی به نظره من ادم ها فقط تشویق می کنند بقیه رو به بچه دار شدن و هیچ کس نمیگه واقعا چه قدر بچه داری سخته . تازه خودت رو جای من به زار من توی کشور دیگم و هیچ کس رو اینجا ندارم
اره خیلی سخته. منم به مهاجرت که فکر میکنم، ترس از تنها بچه داری کردن خیلی به سراغم میاد. اینجوری لااقل هفته ای چند ساعت بچه سرگرم میشه با کازین هاش.
لاندا جون خداقوت یه عالمه انرژی مثبت روانه شه سمتت
یه سوال بی ربط من یادمه یبار تو پستای شما خونده بودم که میخواستین برای همسرتون هدیه اسپرسوساز بگیرین نوشته بودین تحقیق کردین درموردش میشه بگین چه برندی رو متوجه شدین بهتره و تهیه کردین عزیزم؟
مرسی عزیزم.
بله بله گرفتیم. ما مباشی رو انتخاب کردیم و الان بعد از 2.5 سال، خیلی راضی هستیم ازش.
بچه ها یه فازهایی دارن معمولا هر چندماه یه بار اخلاقشون تغییر میکنه. بعضی وقتها هم وقتی ما استرس داریم انگار بهشون منتقل میشه و بدتر واکنش نشون میدن
اره دقیقا همینه. این مدت دلتا خیلی بیشتر از قبل اذیت می کنه. آیینه رفتار خودمونن انگار