این روزهای قر و قاطی

سلام. بعد از مدت ها اومدم یه پست بذارم. حالم خوش نیست. نه اینکه نخوام خوشحال باشم، بعضی وقتا واقعا میخوام خوشحال کنم خودم رو، ولی نمیتونم. اصلا فرق بین حس هام رو متوجه نمیشم. شادی و ناراحتی هر لحظه با همه برام. 

مثل بازیای جام جهانی. هم از 6 تا گل خوردن ایران تو بازی با انگلیس خوشحال شدم، در عین اینکه ناراحت هم بودم، هم از برد 2-0 ایران با ولز خوشحال شدم در عین اینکه باز ناراحت هم بودم. بازی دیشب هم که همینطور. اصلا نمیدونستم وقتی کی گل میزنه بیشتر باید خوشحال بشم! انقدر حس هام قر و قاطیه! مردم کف خیابون دارن کشته میشن، ما دغدغه مون توپ بازی شده. 

هرچند که من هم به شخصه بعد از دو ماه، خودم فاصله گرفتم از خبرا. واسه سلامتی روح دلتا.

یه خبر خیلی بد هم دیروز گرفتیم که کل برنامه زندگیمونو تحت الشعاع قرار داد. 

دیگه اینکه، تا حالا کسی بهم نگفته بود که یکی از سخت ترین بخشای بچه داری، اینه که دیگه نمیتونین با همسرتون حرف بزنید! ما تا میایم حرف بزنیم، دلتا سر و صدا راه میندازه و نمیذاره با هم صحبت کنیم. نتیجه ش این میشه که فرداش یهو با خودم فکر می کنم اینو به سیگما گفتم؟ میبینم شروع کردم به گفتن ولی نصفه مونده. همه گفتگوهامون همینجوریه. از دست هم ناراحت هم که بشیم، فرصت گفتگوی بعدش رو پیدا نمی کنیم و به خاطر دلتا مجبوریم با هم حرف بزنیم و اون دلخوریه زیر خاک مدفون میشه، تاثیرش ولی میمونه. خلاصه که این بخشش خیلی سخته.

دلتا روز به روز شیرین تر میشه. حرفای خوشگلی میزنه. دیروز دیدم موقع دیدن عکسای خودش تو گوشی، اسم خودشو میگه. یهو بهش گفتم اسمت چیه؟ و گفت. یه چیزی تو همون مایه ها گفت. برگام ریخت که معنی اسمت چیه رو هم میدونه خودش. بدون اینکه بهش یاد داده باشم. اسم همه رو میگه. به جز مامانش. با اینکه اسم من خیلی راحته. به من میگه مامانی. گفته بودم؟ یه مدت میگفت ماما، بعد شدم مامی، بعد شدم مامایی، الان شدم مامانی با تاکید روی ن. خیلی خوشگل میگه خلاصه. بهش گفتم هر وقت داشتی میفتادی، بگو مامان کمک، من سریع هر جا که باشم خودمو میرسونم بهت. حالا الان از قصد میره یه پاشو میذاره رو میز، میگه مامانی کتک! یعنی همون کمک. من میدوام میرم نجاتش میدم  دیگه اینکه یه سری کی ورد تو ذهنش ثبت میکنه و با اونا کلمات دیگه رو میگه. مثلا براش کتاب خوندم که زرافه پاش رفته رو پوست موز، لیز خورده و افتاده و ببری و جوجو بهش خندیدن. مسخره کردن کار بدیه. ببری نخند. حالا تا کلمه مسخره، یا زرافه رو میشنوه، میگه نخند! تازه یه بار همگی داشتیم میخندیدیم، یهو داد زد گفت عه، نخند  خلاصه که میخندوندتمون. 



نظرات 10 + ارسال نظر
سرو پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:32 ق.ظ

برای اینکه بدونید چرا از برد لذت نبردید اخبار صفحه ورزشی رسانه هایی مثل اینترنشنال رو در دو سال اخیر بررسی کن لاندا جان
از طرفی ورزشی نویس هایی که ورزشکاران ما رو از کشورمون بردند و مثل تفاله به تیم پناهندگان انداختند

ورزش ملی مخصوصا فوتبال جمع کننده ی آرای ملتها و موجب وحدت و غرور ملی هست. این دلخوشی رو هم میخوان از ملت ما بگیرند.
تختی که جهان پهلوان بود و خودش مبارز بود معتقد بود ورزش متعلق به ملت هست. بعد از کوتای مفتضحانه مردا سی و دو رفت و جنگید و مدال آورد.
ما به سر ورزشکارانمون چی آوردیم
تیمی که نیک نیمش تیم ملی هست رو تیم حکومتی قلمداد کردیم.
درباره نیک نیم تیم های ملی دنیا سرچ کنی این میاد
خلاصه اینکه برای دل مهربون تو و باقی مردممون شادی آرزو میکنم
دختر عزیزتون هم بسیار خوشمزه است

دقیقا برنامه ریزی شده بود که ورزش رو از ملت بگیرند. وگرنه لزومی نداشت یه سری از کارا، لزومی نداشت حکومتی که هیچ وقت انقدر طرفدار فوتبال نبوده، این سری یقه ش رو جر بده برای تیم ملی! که انقدر خودش رو مقابل مردم قرار بده تو همه موارد.

سلامت باشید

مونا پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:35 ق.ظ https://motherofflowers.blogsky.com/

این قاطی پاتی شدن حس ها برای منم دردناک...به قدری که هیچ کدوم از بازی ها رو ندیدم و البته می دونستم ما هرگز به مرحله صعود نکردیم واینبار هم نخواهیم کرد اما به طرز بدی این جام جهانی بی مزه و گس بود....خوشحالم از اخبار فاصله گرفتی
خوشحالم دلتا هست که شیرین زبانی هاش حالت رو عوض کنه
اما خب بچه هم مثل تمام چیزهای این دنیا نسبی هست و خوب و بد داره
بدی هاش همین فاصله انداختن بین پدر و مادرهاست البته سن چهار،پنج سالگی دلتا دوباره اوضاع بهتر میشه
به امید روزهای خوب
به امید روزهای شاد
به امید خنده های از ته دل

جام جهانی واسه کساییه که تو این جهانن! ما که هیچ وقت هیچ جا حساب نشدیم...
خوشحالم که میگی بعد از 4-5 سالگیش بهتر میشه اوضاع. تازه اگر اون موقع دومی ای نیاد و دوباره همه چیز رو خراب تر نکنه

نجمه پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 06:33 ب.ظ

سلام عزیزم
ای خدا،لطفا دلتارو بچلون از طرف من.عاشق این سن بچه هام
گوگولی

آهو جمعه 11 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:36 ب.ظ

سلام خانم لاندا
چرا وبلاگ حکیم بانو دیگه تو پیوندها نیست؟

وبلاگ هایی که میخونم رو تو پیوند ها میذارم. دیگه این وبلاگ رو نمی خونم، لذا حذف شد.

آبگینه شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:44 ق.ظ

حرف زدن بچه ها تو این سن خیلی قشنگه
با هر پیشرفت و یادگیریشون انگار هر لحظه داری معجزه میبینی
خدا حفظش کنه و همیشه خندون باشین

اره دقیقا.
سلامت باشی عزیزم

نسیم شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:38 ق.ظ

حس و حالت مثل حس و حال ههممونه
دخمل زیبات همیشه بخنده ایشالا

مرسی نسیم جان

نیلا شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:59 ب.ظ

خیلی موافقم لاندا. منم احساس دوگانه ای دارم نسبت به خیلی چیزا مخصوصا مسایل اعتقادی. همه چیزهای ذهنی مون شخم زده شده. انگار که از یک خواب عمیق بیدار شدیم. چیزهایی که این همه سال بدون پرسش کردن و دونستن دلیل اون، پذیرفته بودیم را حالا یکی یکی داریم حلاجی می کنیم و گاهی تاسف میخوریم بر این همه سادگی و خرافه باوری مون

دقیقا. خیلی خوب گفتی.
تا الان راحت زیر بار زور میرفتیم انگار. الان دیگه خیلی زور داره زور شنیدن....

زری.. یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:32 ب.ظ

لاندا جان من وقتی سعی میکنم از خبرها دور بشوم از خودم خجالت میکشم! میگم چرا وقتی مردم دارند کشته می‌شوند من دارم بی تفاوت میشوم:( اصلا یه اوضاعی دارم که نمی‌دونم باید چکار کنم برای نجات خودم از فروپاشی. میدونم باید امیدوار بود و تاثیرگذار، که متاسفانه گویا هیچکدوم نیستم.
دلتا دقیقا از اون بچه هایی هست که خووووب بلده خودش را لوس کنه:)) خدا حفظش کنه

منم همینم زری جان. یعنی میگم من که هیچ کاری نمی کنم. فقط همین خبرا رو چک می کنم و با توجه به اونا اگه کاری از دستم بربیاد انجام میدم، ولی همین یه کار رو هم نکنم دیگه خیلی بده. ولی خب چه کنم. یه جاهایی کم میارم دیگه. میگم اولویت من مادریه در حال حاضر. نمیدونم درسته یا نه. این همه مادر رفتن، این همه بچه رفت. این همه بچه یتیم شد.... همش عذاب وجدانه تهش...

نسترن سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:58 ق.ظ http://second-house.blogfa.com/

جیییییگر دلتا جون روووو
الهی همه مون دلمون شاد شه

الهییییی آمین

قورى سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 04:56 ب.ظ http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام لاندا بانو خوبی دقیقا این حس و منم داشتم و دارم
اى جانم به این گل دختر خداحفظش کنه ان شالله آرامش و امنیت و آزادى به زودى زود به کشورمون برگرده

سلام عزیزم. خوش اومدی.
سلامت باشی. ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد