-
اردیبهشت
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1402 11:04
سلام سلام. سلام از اردیبهشت زیبا. چطوریایین؟ به نظرم اردیبهشت انقدر خوبه که باید همه تایتل های این ماه رو گذاشت اردیبهشت. کلمه ش هی باید تکرار بشه. اصلا هم که معلوم نیست من یک اردیبهشتی ام ما تولد دخترک رو پشت سر گذاشتیم. امسال هم تولدش رو مثل پارسال برگزار کردیم. دوباره سالن وی آی پی ارکیده رو رزرو کردیم براش، اندفعه...
-
نوتایتل اردیبهشت 1402
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1402 07:49
-
بای بای پستونک
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1402 12:10
سلام سلام. چطورین؟ مهمونی آخرمون هم با حضور مادرشوهر، خواهرشوهرینا، مادربزرگ و خانواده خاله ی سیگما به خوبی برگزار شد و فرداش رفتیم ییلاق. تصمیم گرفته بودم توی این تعطیلات، پستونک دلتا رو ازش بگیرم. ولی خب هی میرفتیم مهمونی و این بچه فقط با پستونک آرامش می گرفت. یه شب هم تب کرد و باز بینیش گرفت و حتی اعتیادش بیشتر هم...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1402 14:37
سلام سلام. عیدتون مبارک. ایشالا سال خیلی خوبی داشته باشید. سال نوی ما که عجیب شروع شد. ماجرا از این قرار بود که خانم تمیزکاری که همیشه میاد رو برای مامان و بتا هم رزرو کرده بودم. یه روز خونه بتا بود، روز بعدی خونه من، دید کارا زیاده، پیچوند! حالا شایدم واقعی بود، نمیدونم ولی گفت فامیلمون فوت شده و باید بریم شهرستان!...
-
نوتایتل فروردین ۱۴۰۲
شنبه 5 فروردینماه سال 1402 13:04
-
اسفند 01
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1401 10:18
سلام، چه طورین؟ بیش از یک ماهه که اینجا پست نذاشتم. دل و دماغ نمونده که برامون. روزا هم همه تکراری. تکراری بودنش فقط با خبرای بد میشکنه. هر روز یه خبر! پیروز عزیز که رفت. سکه و دلار هم که ترکوندن! اینم از وضعیت مدارس دخترونه. بهش که فکر می کنم قلبم تیر میکشه. دا.ع.ش و طا.لب.ان هم این کار رو نمی کنه با دخترا! مگه عصر...
-
نوتایتل اسفند 1401
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1401 13:22
-
پروتئین تراپی
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1401 10:58
سلام سلام. صبح بخیر. چطورین؟ من به دنبال تغییر و خسته از موهایی که بعد از دکلره دومم، سوخت و بعد از حمام خیلی خیلی سخت شونه می شد، و پس از تحقیق ها و فس فس های فراوان، بالاخره رفتم سراغ احیای موهام. پروتئین تراپی کردم همراه با اوزون و فوتون تراپی. شامپو و ماسک مو و سرم مو هم خریدم ازشون و حسابی سلفیدم و یه کله با...
-
دی ماهی که گذشت
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1401 07:59
چه داستانیه این روزا. چرا انقدر آلودگی تو کل ایران؟ میخواستم اینجوری شروع کنم که نشستم جلوی پنجره و دارم طلوع آفتاب سرخ رو تماشا می کنم. همینجور که زل میزنم به خورشید و بعدش به مانیتور نگاه می کنم، هیچی نمی بینم دیگه. میدونم نباید به خورشید نگاه کرد، ولی خیلی خوشگله. ولی خب یهو آلودگی رو هم دیدم و نشد اینجوری شروع...
-
نوتایتل بهمن ۱۴۰۱
شنبه 1 بهمنماه سال 1401 08:13
-
گرگان + ترک پستونک
دوشنبه 19 دیماه سال 1401 08:20
سلام. چطورین؟ عه یادش بخیر. همیشه اول پستام اینو مینوشتم. ولی دیگه سوال نداره. الان تقریبا هیچ کس خوب نیست. هر روز یه خبر بد. صبح اول هفته چشماتو باز می کنی هنوز گوشی دستت نگرفته، خبر دوتا اعدام رو میشنوی!!! به کجا چنین شتابان؟ من خوب شدم بالاخره. بعد از 30-40 روز تقریبا. ماجرا از این قرار بود که تصمیم گرفتیم با...
-
آذری که گذشت
دوشنبه 5 دیماه سال 1401 08:13
اینجا سوت و کوره. دیگه نوشتنم نمیاد. حال روحیمون که خوب نیست این روزا. سه ماه هم رد شد. این همه جوون کشته شدن. این همه آدم بی گناه تو زندانن. این همه حکم اع د ام.... آدم نمیدونه واسه کدومش عزاداری کنه. مصرانه حتی واسه شب یلدا نذاشتم کسی خرید کنه اون 3 روز آخر رو. یه چیزایی شرکت بهمون داده بود، با همون شب یلدا رو...
-
نوتایتل دی ۱۴۰۱
پنجشنبه 1 دیماه سال 1401 12:35
-
این روزهای قر و قاطی
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1401 11:05
سلام. بعد از مدت ها اومدم یه پست بذارم. حالم خوش نیست. نه اینکه نخوام خوشحال باشم، بعضی وقتا واقعا میخوام خوشحال کنم خودم رو، ولی نمیتونم. اصلا فرق بین حس هام رو متوجه نمیشم. شادی و ناراحتی هر لحظه با همه برام. مثل بازیای جام جهانی. هم از 6 تا گل خوردن ایران تو بازی با انگلیس خوشحال شدم، در عین اینکه ناراحت هم بودم،...
-
نوتایتل آذر 1401
دوشنبه 7 آذرماه سال 1401 15:39
-
این روزها...
دوشنبه 9 آبانماه سال 1401 13:49
نمیدونم سکوت این روزا کار درستیه یا نه، اما میدونم که حوصله من این روزا خیلی کمه. حوصله هیچ کاری رو ندارم و اینجا نوشتن هم از همون کارا به حساب میاد. تو یه منجلابی گیر افتادم انگار. هر روز صبح خبرای روز قبل رو میخونم، هر روز با یکیشون گریه می کنم. برای تنهایی آرتین، برای اشکای دختر فرشته احمدی که امکان نداره عکسش رو...
-
نوتایتل آبان 1401
یکشنبه 1 آبانماه سال 1401 08:28
-
تعطیل تا اطلاع ثانوی
دوشنبه 18 مهرماه سال 1401 21:55
این وبلاگ فعلا آپ نمیشه. بگذریم از اینکه کل وبلاگستان فارسی، گویا هیچ اعتراضی ندارن و دارن زندگیشون رو می کنن و همه چیز گل و بلبله. اینجا آپ نمیشه چون آزادی بیان ندارم. چون نمیتونم مشکلم رو بگم بدون فیلتر. به پیام هایی که تا الان اومده خیلی سربسته جواب داده شد، اما از این به بعد به هیچ کدوم از پیام ها هم جواب نخواهم...
-
شریف
دوشنبه 11 مهرماه سال 1401 12:55
به دانشگاه حمله می کنید؟! بی شرفی تا کجا؟
-
نوتایتل مهر 1401
شنبه 2 مهرماه سال 1401 09:11
-
دختری مانند ماه
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1401 12:01
حالم بده. مثل خیلیای دیگه تو این روزا. مثل همه دور و بریام. به خاطر مهسا. به خاطر مهساهایی که هر روز شدیدترین تحقیرها و فشارها رو تحمل کردن به خاطر حق انتخاب نداشته شون... زبونم قاصره از گفتن، از نوشتن... میگن نزدیم، نکشتیم. کاری ندارم به اینکه راحت دروغ میگن، مثل قضیه هواپیما، میخوام رو همین حرف خودشون استدلال بیارم....
-
از هر دری سخنی
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1401 15:11
ما رفتیم واکسن کرونا دوز 4 رو زدیم. من 3 دوز سینوفارم زده بودم که شدیدا راضی بودم. نگرفتم تا اینکه 8 ماه بعد از دوز سوم، گرفتم. سیگما 3 دوز آسترازنکا زده بود. دوز 4 رو هردومون پاستوکوک زدیم. بعد از 3 روز هنوز بازوم درد می کنه، ولی علامت دیگه ای نداشتیم. دیگه اینکه باز افتادیم تو دودوتا چارتا و گرفتن تصمیمای مهم زندگی....
-
مرخصی مادرانه
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1401 08:41
سلام، چطورین؟ ما خوبیم خدا رو شکر. هفته ای که گذشت سالگرد پدر سیگما بود. همون روز رفتیم سرخاک، غیر از خاله ها و عمه، دایی پدر سیگما هم اومده بود که بی نهایت شبیه بود به پدر سیگما. زل زده بودم بهش و نگاهش می کردم. حتی اکتش هم شبیه بود. حتی بامزگیش هم شبیه بود... همه اینو اذعان داشتن. سیگما کلی باهاش حرف زد و آخر شب گفت...
-
اول شهریور
شنبه 5 شهریورماه سال 1401 08:47
سلام سلام حالتون چه طوره؟ ما هم خوبیم خدا رو شکر. این هفته حالم خیلی بهتر بود، تازه داشتیم فکر می کردیم که دیگه مریضیا تموم شد که بابا کرونا گرفت. تو این 2.5 سال من و بابا نگرفته بودیم که دیگه ما هم گرفتیم. اولش هم سخت گرفت. مثل من بود حالش. یه شب اکسیژن رو گرفتیم و بین 92 تا 87 بالا و پایین میشد. به دکترش زنگ زدیم...
-
نوتایتل شهریور 1401
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1401 10:30
-
بعد از مدت ها- ییلاق
یکشنبه 30 مردادماه سال 1401 15:47
سلام. حالتون چه طوره؟ ما خیلی بهتریم خدا رو شکر البته دلتا 10 روز بعد از اون شروع تب، در حالی که داشت خوب میشد، سرفه های شدید خلطیش شروع شد و آبریزش بینی. نمیدونم آلرژیکه، دوباره مریض شد یا ادامه مریضی قبلیشه. هر چی هست که خیلی مزخرفه. الان داره دارو مصرف می کنه ولی بازم آبریزش بینی داره. سه شنبه عصر بعد از 3 ماه...
-
بچه داری
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1401 20:06
خسته ام... از نگهداری دلتا خسته ام حسابی، ناشکری نمیکنم، خدا رو شکر که دارمش، این روزا خودمم مریضم، نای نگهداریشو ندارم. از شانس گند من، خونمونو عوض کردیم اومدیم پیش مامانینا که مامان کمکم کنه، از همون اول همش مریض بود و نتونست کمک کنه. فقط هفته ای سه چهار ساعت نهایتا نگهش میداشت. البته همینکه نزدیک بودن و عصرا که...
-
کرونا بالاخره گریبان منم گرفت!
سهشنبه 18 مردادماه سال 1401 00:09
سلام، داغونم، له له بعد از ۲ سال و نیم که از دست کرونا فرار کرده بودم، بالاخره گیرش افتادم! اونم بدجور! این همه کرونا نگرفتیم نگرفتیم، عدل تو گرم ترین روزای سال، دقیقا وسط تابستون، ۱۵ مرداد، کرونا گرفتم! سیگما میگه لاندا که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور لاندا گرفت؟ جمعه ۶ صبح دلتا وول زیاد میخورد، قبلا موقع...
-
خستگی
دوشنبه 10 مردادماه سال 1401 08:13
دیروز رفتم خونه، یه ساعت و نیمی بود که خانم تمیزکار جدید اومده بود. تو اون مدت که اومده بود تا من برسم، هم آشپزخونه رو تمیز کرده بود، هم سرویس بهداشتی رو و هم اینکه کل خونه به جز اتاقی که دلتا خواب بود رو گردگیری کرده بود. منم که رسیدم داشت بالکن رو میشست. یعنی کفم برید از این سرعت. قبلی فقط 2 ساعت تو آشپزخونه بود!...
-
بازم کرونا :| (با کرونا هر چی تایتل اومدم بذارم تکراری بود، حتی همین!)
یکشنبه 9 مردادماه سال 1401 08:02
آقا من شدیدا خسته ام. ما هر هفته یه داستانی داریم. له شدم دیگه. دو هفته که بیمارستان و عمل مامان، هفته بعدش کرونای سیگما، هفته بعدش عمل بابا، این هفته هم که مامان کرونا گرفت! دوشنبه شب تب کرد مامان، 39 درجه. بدن درد هم داشت. ولی خب سمت دلش هم درد می کرد. گفتیم نکنه به خاطر جراحیش باشه این درد و این تب. ممکنه عفونت...