گوشی + پیشی

ناراحتم. مثل لاندایی که گوشیش با کله خورده زمین و ال سی دیش به خاک فنا رفته...

بله، دیروز گوشیم دستم بود در بدو ورود به خونه، دلتا اومد بغلم. بغلش کردم، وقتی گذاشتمش رو زمین، گوشیم هم افتاد! دقیقا افتاد رو چارچوب در ورودی خونه و از همونجایی که افتاده بود، یه خط افتاد رو ال سی دیش. بعد هم کم کم کل گوشی رو گرفت... نور سبز هی خاموش روشن میشه! دیگه هیچی نمیشه دید.... انقدری ضدحال خوردم که نگم. 

اینا رو دو روز پیش نوشتم.

حالا دو سه روزه گوشی سابق سیگما که الان مال دلتا شده رو برداشتم و سیم کارتم رو انداختم روش و دارم با این سر می کنم تا گوشی خودم درست بشه....

این مدت یعنی همش بلا داره سرمون میاد. گوشی سیگما هم دو ماه پیش اینجوری شده بود. حالا اینا هیچی. اون زمین خوردن خودش. بعدشم که بنده از اون موقع مریضم! بعد از اون مریضی یه روزه که تو پست پیش گفتم، یه هفته بعدش باز مریض شدم و این بار طولانی. این سری حالت سرماخوردگی. البته واقعا خفیف بود. ولی همین باعث شده که الان یه ماهه که ورزش نمی کنم! از بس همش بی حالم به خاطر این مریضیا.  

دیگه اینکه در حال تجربه ی یه موضوع جدید هستیم. نگهداری از گربه! پیشی یکی از دوستامون یه هفته ای هست که پیش ماست و واقعا تجربه جالبیه. چقدر بی آزاره.  این اولین تجربه پت داری! توی خونه س. هاپوها تو باغ بودن تا حالا و هیچ وقت توی خونه نیاورده بودیمشون. خیلی جالبه. همه خانواده ها و حتی دوستایی که پت نداشتن باهامون مخالف بودن. هی می گفتن ای، خونتون کثیف میشه و اینا. من قبلا واسه مامان تعریف کرده بودم که این دوستم انگار این گربه بچشه، بهش میگه مامانی، بیا بغلم و قربون صدقه ش میره. بعد مامان اینجوری بود که اینا خلن، خوب شد شما بچه آوردین. خلاصه یه روز اومدن دیدن پیشی. هنوز نیومده مامانم عاشقش شد. بهش میگفت دخترم، بدو بیا بغل مامانی. عزیز دلم. یه ساعت قربون صدقه ش میرفت. گفتم چی شد پس؟ گفت آخه این خیلی بامزه س. خخخ. البته ناگفته نماند که مامان برای سگ های باغ هم همین کارا رو میکرد از قدیم. قبلنا که نوه نداشت هر کی از شیرین کاریای نوه هاش تعریف می کرد، مامان هم از شیرین کاری های الکس تعریف می کرد.  همیشه هم قربون صدقه شون میرفت. خلاصه که سیگما و دلتا به فکر آوردن دائمی پیشی افتادن. ولی من به خاطر فرار از مسئولیت های اضافه (هر چند کم) فعلا قبول نمی کنم 

نظرات 7 + ارسال نظر
تیلوتیلو سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 09:04 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
نگهداری از حیوان خانگی خیلی سخته
اونم وقتی یه بچه کوچیک توی خونه هست
به نظر منم همین تجربه چند روزه ش بامزه ست
دیگه بیشترش شاید اینقدرا هم با نمک نباشه
میدونی که من از مخالفات پت هستم

بله بله خیلی سخت بود. ببین در کل که اگه آدم شل کنه خوبه و بامزه س. خصوصا اگر اون پت بامزه باشه شخصیتش. ولی خب، فعلا نمیتونم زیاد شل کنم

فرناز چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 11:29 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

من خیلی دوست دارم یه بار داشتن سگ یا گربه رو تجربه کنم ولی واقعا نمیدونم توانایی نگهداریش رو دارم یا نه یعنی میترسم مثلا یه بلایی سرشون بیاد، انگار بچه یکی دیگه رو آدم بخواد نگه داره انگار مسئولیتش بیشتره حالا تو از تجربیاتت بیشتر بنویس

ببین بهترین حالتش براتون نگهداری از پت ایناییه که میخوان مهاجرت کنن. که یه چند ماهی داشته باشی ببینی میخوای کلا یا نه.
منم کلا برای این پیشی، بیشترین نگرانیم همین بود. هی می گفتم نکنه بلایی سرش بیاد. خدا رو شکر این یه هفته که خوب برگزار شد و سالم تحویل خانواده ش دادیمش.

زری.. چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 04:39 ب.ظ https://maneveshteh.blog.ir

ما هم دو ماهی میشه یه بچه گربه ی بی مادر را که یکی دوستان وبلاگی پیدا کرده بود را آوردیم خانه. دو هفته بوده که بدون مادر در خیابان بوده. لاندا جان بنظرم اگر گربه ای مادر داره از مادرش جداش نکنید، هستند پیشی هایی که نیاز به حمایت دارند. البته اگر نهایتا تصمیم به آوردنش گرفتید

ای جانم. چه کار خوبی کردین. بله بله. حتما همین طوره. کلا این دوستام هم که پیشی دارن، همشون حمایتی آوردن.
ما خودمون هم سگ های باغ رو حمایتی آوردیم. از پناهگاه گرفتیمشون. اصلا دوس ندارم به خاطر قیافه و کلاسشون بریم توله ها رو از مادراشون جدا کنیم.

سلام لاندا جونم خوبی عزیزم
بلا به دور این دوره زمونه عجیب همه گرفتارى دارن ریز و درشت
فقط مامانت
واى استکان هم گربه مى خواد ، اکثر دوستاش تو دبی گربه دارن
اما منم مى دونم اگر قبول کنم همه کارهاش میوفته گردن خودم

مامانم عالیه. خخخ.
عزیزم... ببین واقعا گربه کار زیادی نداره. خیلی راحته. تنها مشکلش مسافرت رفتناست. که خب شما یه بخشی ایرانید، یه بخشی دبی. هی باید ببرید بیاریدش و این سخت میشه.

ترانه شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 02:49 ب.ظ

امیدوارم افتادن گوشیت آخرین سختی از این زنجیره سختیها باشه برات. بعد هم خوش بگذره با پیشی کوچولو:

مرسی ترانه جان.
پیشی هم خیلی ناز و بلا بود. تجربه خوبی بود. ولی دیگه رفت خونه خودشون

دریا چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 09:58 ق.ظ http://Taarikheman.blogsky.com

پیشی دوست دارم خیلی. کلا دوست دارم حیوون توی خونه داشته باشم. تو فکرم بود لاک پشت بیارم نگه دارم ولی همسرم کلا با هر نوع حیوونی مخالفه.
این داستان استخر هم چه ادامه دار شد براتون. من فکر کردم خراش جزئی بوده ولی گویا به جراحی رسیده.

اره خیلی داستان شد متاسفانه.
حیوون خونگی خیلی خوبه، به شرطی که آدم توجیه باشه کاملا. البته واقعا پیشی که از فکری که میکردم خیلی خیلی راحت تر بود.

نسترن شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 05:00 ب.ظ http://second-house.blogfa.com/

من از وجود حیوانات تو خونه حس خوبی نمیگیرم ولی بچه پیشی خیلییی بامزه س خیلیییی
اگر اعتقاد دارید صدقه بدین
دخمل گلی چطوره؟

مرسی عزیزم. اره واقعا باید صدقه داد.
قربون شما. دلتا هم خوبه و شیطونیاشو میکنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد