8 سال دفاع مقدس

خدایا این همکار من چرا ساکت نمیشه؟ حالم به هم میخوره از شنیدن صداش از بس که حرف میزنه. تلفناش بلند بلند، فکراش بلند بلند. ایمیل خوندناش با صدای بلند، حتی پیامکاش رو هم بلند میخونه! البته اسپم ها رو! کم خودمون پیام اسپم داریم، مال خانوم رو هم باید بشنویم! روانی دارم میشم! تازه هر چند دقیقه یه بار هم میاد بی خود و بی جهت یه چیزی برام تعریف می کنه... گوشم درد می کنه واقعا....

هی...

بگذریم

از هفته های گذشته بگم که باز افتادیم ما! این سری همگی. دلتا وسط بازیش یهو بالا آورد و دو بار تکرار شد. بعد هم بی حال شد. دارو دادیم و فرداش تب داشت. منم بی حال و بی رمق. انگار همه تنم خواب می رفت و گزگز می شد. همش درازکش بودم. عصر بهتر شدم. شام رفتیم جیگر بخوریم شاید کمخون شده باشم. آخه پریود هم بودم. دلتا که نخورد و البته بهش هم نمیدیم جیگر رو. خودمون خوردیم و حال هم نداد. معمولا تابستونا جیگر نمی خوریم ما. ولی دیگه از بیحالی صبح رفتیم خوردیم. خلاصه برگشتیم خونه و دلتا خوابید. سیگما حالش بد شد و بالا آورد ساعت 12 شب. بعدشم بی حال و بی رمق. 4 صبح هم من اینجوری شدم! دیگه 3 تایی افتادیم. تا 4 بعد از ظهر خوابیدیم. وقتی بیدار شدیم دلتا که خوب شده بود. من باز همونجوری بودم و بدتر حتی. لرز کردم. کولر خاموش، با یه پتو و یه لحاف، داشتم میلرزیدم بازم. ولی بعدش که بیدار شدم، هی بهتر شدم و بهتر شدم تا حدی که دلم خواست غذا بخورم. 12 شب رفتم برای خودم خورش کرفس کشیدم خوردم و در حینش هم گل یا پوچ دیدم و بعدش دیگه خوب شدم بالاخره. البته ضعف عمومی تا چند روز باهام بود. ولی در کل خوب شدم. 

بعدشم جواب آزمایشم اومد و فهمیدم که نه تنها کم خونی نداشتم، بلکه فریتین خونم بسیار بسیار زیاده به خاطر تزریقایی که کردم و بعدشم قرص آهنایی که خوردم! و انگار خود زیاد بودن فریتین هم باعث ضعف کردن میشه. و حالا اون وسط ما رفته بودیم جیگر هم خورده بودیم و کلی هم قرص آهن خوردم باز! عجب! گیری افتادیم. تازه تیروییدم هم باز کم کارتر شده و کلی از فاکتورای خونیم به هم ریخته. بیخود نیست که 2 ماهه نمیتونم ورزش کنم. همش خسته ام. 

دیگه اینکه رفیق جان داره میره از ایران و غصه م شده. خیلی حیف میشه که همه دوستامون دارن میرن هی.... 

گفته بودم مامان کبد چرب داره؟ گرید 3 بود و رژیم سفت و سختی گرفته 6-7 ماهه. 10 کیلو کم کرده و حسابی چروک شده بود صورتش. بردمش پیش دوست جان برای تزریق فیلر. حدود 10 سی سی فیلر زد به صورتش تا شد مثل همون 7-8 ماه پیش. اولش خودش هی می گفت نمی خوام باد کنم و کم باشه و اینا. بعد از تزریق که قیافه ش شبیه قبلش شد هی میگفت حالا فرقی نکردم که. خب چون هنوز چروک های مربوط به سنش رو داره دیگه. بعد عکس قبل و بعد بهش نشون دادم و تازه فهمید که اووههه، چقدر فرق کرده. دیگه خودمم یه مزوژل ضدلک زدم. گرون بود و فکر کردم الان دیگه چقدر پوستم خوب میشه، ولی فرق خاصی نکرد. خخخ. 

8امین سالگرد ازدواجمون هم اومد و رفت. دیگه پیر شدیم انگار. خبری از بولدکردنای اول ازدواج نیست. فقط دو روز کیک گرفتیم. شبش برای دوستا، روزش برای خانواده. با خانواده که دیگه عکس هم نگرفتیم. کیک رو برش زده آوردم خوردیم. خخخ. حالا میشه گفت که دقیقا نصف دوران آشناییمون رو زیر یه سقف گذروندیم... 8 سال دفاع و جهاد مقدس با هم بود 

نظرات 6 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 12:12 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

الهی سالیان دراز کنار همدیگه به شادی و سلامتی زندگی کنید
بلا ازتون دور باشه
همینه
روزها میگذرن و یهو نگاه میکنیم و میبینم چند سال گذشته

مرسی عزیزم. آره واقعا خیلی سریع می گذره

میترا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 10:03 ب.ظ

عزیزم سالگرد ازدواجتون مبارک
رفتین پارک همیشگی کیک ببرین عکس بگیرین
الهی همیشه سلامت
شاد
پولدار
موفق باشید عزیزدلم

مرسییی.
خخخ یادته. نه اون رو برای سالگرد آشنایی میریم. همون پارکیه که یه روز از دانشگاه رفتیم اونجا که با هم حرف بزنیم و همونجا با هم قول و قرار گذاشتیم. خخخ

ترانه چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 04:37 ق.ظ

مبارک باشه سالگرد ازدواجت. سالهاذباذخوشی کنار هم زندگی کنید

مرسی عزیزم

ارغوان چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 03:20 ب.ظ

آفرین به مامان و همتشون انشالله همیشه سلامت باشن، امان از این ویروسا خصوصا گوارشی
عجب از این آهن که کم و زیادش یه علائم رو داره. توام کم از من دکتر نیستی میبینم انقدر چیزای عجیب غریب سر آدم میاد واقعا خودمون یه پا دکتر شدیم. سالگرد ازدواج مبارک

قربون شما. ممنون.
آخ آخ میبینی؟ من همش دارم سرچ می کنم. وقتی میرم دکتر ویزیتم کنه، خودم بیشتر احتمال میدم واسه هر چیزی تا دکتر. برگاشون میریزه.
دقیقا انقدر بلا سرمون اومده خودمون دکتر شدیم

نسترن شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 08:55 ق.ظ http://second-house.blogfa.com/

خدا رو شکر حالا بهترید
معلوم نیست آدم یهو چش میشه
:))) مام کمتر از یک ماه دیگه 8سال دفاع مقدس رو پر میکنیم

مردیم انقدر یهو مریض شدیم
به به، شما هم مبارک باشید

زری.. یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 01:08 ب.ظ https://maneveshteh.blog.ir

هشت سال دفاع مقدس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد