بچه دار شدن یا نشدن. مساله این است!

چند وقته خیلی به دلایل بچه دار شدن فکر می کنم. دقیقا از وقتی که مامان که همیشه میگه بچه بیار، بعد از اینکه یه عالمه غصه خورده بود برای داداش، گفت دلم میخواد بهت بگم بچه نیار، چیه آدم همیشه باید نگرانش باشه و اذیت شه... بیش از قبل باعث شد به دلایلش فکر کنم و البته به اینکه آیا واقعا بچه دار شدن، برای خود بچه خوبه یا نه؟ البته این فکرا رو از همون سال دوم ازدواج دارم. همش به اینکه بچه داشتن کار خوبیه یا نه فکر می کنم. اگه روح اون بچه الان یه جایی هست (اگه به تناسخ اعتقاد داشته باشیم) خب شاید یه جای خیلی خیلی بهتر از اینجا باشه. اگه هم بخشی از روح خداست که خب قطعا جای بهتریه، چرا بیاریمش اینجا. یه ذره فلسفیه ایناش، حالا اینا هیچی. ما میتونیم براش پدر و مادر خوبی باشیم؟ نزنیم روح پاک بچه رو خراب کنیم و بهش آسیب برسونیم؟

نکنه بعدا شرایط یه جوری بشه که زندگی خیلی براش سخت بشه؟ مثلا با این وضع محیط زیست، کمبود آب، اکسیژن، فضای سبز و ... یا به خاطر رشد جمعیت، کمبود شغل، منابع غذایی، امنیت و آرامش .... درسته دعوتش کنیم به این دنیا؟

بنظرم آوردن بچه صرفا به دلیل خواست خودمونه. من هم مثل همه مامانا یه سری دلایل کلیشه ای دارم که بخوام بهش بگم. مثلا اینکه به نظر من زندگی، عشق ورزیدن، محبت کردن، بزرگ شدن، پیشرفت کردن و ... کلی لذت داره و خواستم تو هم از این لذت ها بهره مند بشی. خواستم فرصت رشد کردن پیدا کنی. خواستم بیای و خوبی به این دنیا اضافه کنی. از این حرفا. اما همش از "خواستن من" نشات میگیره و این میشه خودخواهی. خودبینی. "من میخوام مادر شم. ""بنظر میاد که بچه دار شدن بخشی از سیر تکاملی انسانه و میخوام که از این سیر جا نمونم. "همش خودخواهیه." میخوام لذت مواظبت کردن از یه موجود ناتوان و عشق ورزیدن بدون چون و چرا رو تجربه کنم." بازم خودخواهی.  

 هزارتا از این فکرا میاد تو کله م، کار درستیه بچه دار شدن؟ 

بخوایم یا نخوایم بعد از بچه، لایف استایلمون عوض میشه. میخوایم که بشه؟ خوبه که بشه؟ اینکه حداقل یکی دو سال وقف بچه بشیم، خوبه یا بد؟ 

میدونم بچه دار شدن لذت داره. میدونم یه خنده ش به تموم دنیا می ارزه. اما همه اینا باز حس خودخواهی رو داره با خودش... گاهی حس می کنم به عنوان یکی که بچه نداره، از داستانای بچه داری خیلی خیلی خبر دارم. به واسطه بچه های بتا و گاما و داداش و زیاد دیدنشون. بزرگ شدن تیلدا رو که کاملا در جریان بودم. یه خاله 24 ساله مجرد که لحظه به لحظه بود با تیلدا. تقریبا تا 3 سالگیش میشه گفت هر روز دیدمش. 

گاهی میگم شاید این حس خودخواهی خوب باشه حتی. من خیلی واسم سوال نشد که چرا مامان و بابا به دنیا آوردنم. ولی اینکه میدونستم هر سه بار واقعا میخواستن که بچه دار بشن و تمام سعی خودشون رو واسه "پدر و مادر خوبی بودن" کردن، بهم آرامش میده. شاید بعدها بچه من هم هیچ وقت این سوال براش پیش نیاد. شاید واقعا بتونیم والدین خوبی براشون باشیم. امیدوارم که بتونیم. مثل هر پدر و مادر دیگه ای. امیدوارم اتفاقاتی که رخ دادنشون دستمون نیست، خلل مهمی تو زندگی نسل آیندمون ایجاد نکنه... 

اگه بچه دارید امیدوارم بهترین پدر و مادر دنیا باشید براش. اگه بچه ندارید و دوست دارید که داشته باشید، امیدوارم به خواسته تون برسید و بعد بتونید بهترین باشین واسش. اگه تصمیم گرفتید که بچه نداشته باشید، امیدوارم بهترین تصمیم واسه بچه هایی که قرار بوده پدر و مادرشون باشید و همینطور بقیه نسل بشر بوده باشه. خلاصه دعا می کنم بهترین تصمیم ها رو گرفته باشید. 



نظرات 20 + ارسال نظر
پیشاگ شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:33 ب.ظ http://bojboji.blogfa.com

اصلا یکی دوتا دلیل نیست که ادم بگه خوب 2تا دلیل دارم و میشه انتخاب کرد
راستش لاندا تمام دلایل من به سمت بچه دار نشدن گرایش داره و فقط یه دلیل دارم که بخوام بچه دار شم
همین خودخواهیه هست همین که مثلا پشیمون شم این لذتا رو نچشیدم و نمیتونم به اون بچه بگم این دلیلم بوده

کاش میشد راحت تر تو وبلاگم بنویسم حیف نمیشه
امیدوارم هر تصمیمی که بگیری نهایتا منجر به خوشحالیتون بشه

اره تازه من سعی کردم سانسور شده احساساتم رو بنویس. کلی موارد دیگه هم وجود داره.
تو چرا نمیتونی بنویسی؟ توام که بی نام و نشانی.
رمزی بنویس اگه خیلی سخته.
مرسی عزیزم. برای شما هم همینطور

رها شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:53 ب.ظ http://golbargesepid.parsiblog.com

سلام لاندا جون
واقعا همین اندازه فلسفی هس بچه داشتن یا نداشتن
منم مدتها باهاش دس به یقه بودم که نی نی داشته باشم یا نه
امیدوارم هر تصمیمی که میگیرین تا اخر عمر از تصمیمتون راضی و خوشحال باشین

ای جان. خدا رو شکر به نتیجه رسیدین. هیچی بدتر از سردرگمی نیست
مرسی عزیزم. همین طور شما.

kindgirl شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:04 ب.ظ http://kindgirl.blogsky.com

به نظرم بزرگترین سوال و تصمیم زندگی همینه کاری که تو صد در صد توش دخیلی. با اینکه الان بچه دارم و به لحاظ احساسی خیلی خوشحالم و مطمین ولی به لحاظ منطقی هنوز فکر میکنم که آیا تصمیم درستی گرفتم یا نه

عزیزم. دیگه الان به اینش فکر نکن. انشالله که تصمیم خوبی بوده

مهر شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:14 ب.ظ

چقدر حرفات ،حرف دل من بود
اما من الان تو سن ۳۵ سالگی این تفکر و دارم و فرصت زیادی ندارم واسه تصمیم گیری و موندم توش واقعا
من یه ترس دیگه هم دارم،چون خودم پدرم و زود از دست دادم و نبودش تو زندگیم تاثیر داشته میترسم بچه من هم یک روزی این درد رو بکشه
کاش میشد زودتر تصمیم بگیرم و انقدر گیج نشم

عزیزم... راستش یه بخشی از سانسورهام تو این پست همین موضوع بود. میترسم از اینکه تو سن بدی تنهاش بذارم. یکی از دعاهام این شده که اگه قراره جوون بمیرم، قبل از اینکه بچه داشته باشم بمیرم...
شاید یه مشاور بتونه کمکت کنه. تو اینکه راحت تر پراز اند کانزش رو در بیاری و بتونی تصمیم بگیری...

میترا شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:29 ب.ظ

ما که تصمیم داشتیم یکدونه بچه داشته باشیم و ولی قسمتمون دوتا بود دوقلو شد
انشالله بهترین قسمت نصیبت بشه لانداجون

ای جانم. بهترین اتفاق افتاده دیگه. قدرشو بدون
مرسی میترا جان

نازنین شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 03:18 ب.ظ

به نظر من اصن قضیه اینه که نباید به زاد و ولد به چشم "بچه دار" شدن نگاه کرد.
چون این اسم بچه که میاد همه رقیق میشن و خوششون میاد. به همین حواشی دلچسب مراحل رشد فکر میکنن.
ولی واقعیتش اینه که ما داریم یک انسان به جهان اضافه میکنیم و بعد بخش بزرگی از رفتار و احساس و جایگاه این انسان به ما مربوطه.
قضیه فقط یک سال و دوسال نیس اصلن. تا آخر عمر آدم مسئولیت داره.
و به نظر من حتا فکرش، وقتی عمیقن بهش بپردازی به شدت ترسناکه.

اره دیگه منم با دید یه عمر زندگیش میگم. این که چه اثراتی میتونه از دنیا بگیره و بعد چه اثراتی روی دنیا بذاره. اگه بدی ببینه قطعا آدم بدی خواهد شد. و اینکه خوبی ببینه بیشتر، خیلی دست ما نیست...
مامان هم همینو میگفت. داداش 40 سالشه اما هنوز که هنوزه کل ذهنشو درگیر می کنه و خودش رو برای همه چیزش مسئول میبینه. حالا بماند که همین دیدگاه باعث خیلی از مشکلات خود داداش شده...

آسمان شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 03:59 ب.ظ http://Avare.blog.ir

خیلی خوب که به این موضوع فکر میکنی
راستش من که هنوز ازدواج نکردم و کسی در زندگی نیست هم به این مسئله و سوالایی که برات پیش اومده فکر میکنم و تا حالا نتیجه این بود که بچه نداشته باشم‌. واقعا تصمیم سختیه‌.

میدونی این یه تصمیم یه نفره نیست. اگه میخواین داشته باشین یا نداشته باشین، در هر دو صورت، دو نفر باید توافق کامل داشته باشن. و باید این قول رو هم بدن که سر حرفشون میمونن. چون زمان خیلی تو این تصمیم دخیله.

ف شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 04:27 ب.ظ

سلام لاندای عزیز. شما منو نمیشناسید پس لزومی نداره پز بدم یا دروغ بگم. من ۴۵ سالمه. دو تا بچه دارم. فرزند بزرگم رو در ۲۰ سالگی به دنیا اوردم و الان دندانپزشکه و ازدواج کرده. دومی رو در ۲۷ سالگی بدنیا اوردم و امسال کنکوریه. در ضمن بچه داری و خانه داری، خودم هم تحصیل کردم و دکترا دارم و هیئت علمی ام. از اینکه تصمیم گرفتم بچه داشته باشم راضیم و افسوس میخورم کاش ۳ یا ۴ تا داشتم. روی دیگه سکه اما اینه که زندگی من از زندگی خیلی از اطرافیانم بسیار سخت تر بوده. چون تربیت بچه هام اولویت اولم بوده همیشه خیییییلیی به خودم فشار آوردم. همسرم هم شکر خدا خیلی حمایتم کرده. ولی الان که فکر میکنم میبینم می ارزه. به شرطی که تصمیم بگیریم و آستینا رو بالابزنیم و بگیم شرایط هرررر چی بشه من بهترینها رو با امکانات خودم برای بچه هام می سازم و بهترین بچه ها رو از نظر اخلاقی و دانایی و آگاهی تربیت خواهم کرد. نباید منفعل باشیم و خودمون رو اسیر محیط و شرایط بدونیم. ما خودمون دنیا مونو میسازیم و باید به بچه هامون یاد بدیم اونها هم بهترین دنیا را بسازند. امیدوارم بهترین تصمیم ها رو بگیریم.

خدا رو شکر که از تصمیمتون راضی این. این یعنی احساس خوشبختیه. من از ته دل دعا می کنم هر کسی، هر تصمیمی که میگیره، پشیمون نشه و تا ابد به خاطرش حس خوشبختی کنه.

ترانه شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام لاندای عزیزم،چند سال پیش یکی از أستادای من سر کلاس گفت بچه ها کی میدونه نوبل سال فلانو کی برد و به چه خاطر،خودش جوابشو داد،ظاهرا یک اقتصاد دان بوده و تزش تولید نسل بوده بمنظور بهره مندی دنیا از نوابغی مثل نیوتن و انیشتن،از این زاویه هم میشه نگاه کرد تولید نسلی که ما با آگاهی بزرگشون میکنیم و سعی در جبران نقصان های خودمون در اونها داریم خیلی عالیه اینطور نیست؟دیدن از زاویه خاله زنکیشم این که ممکن این تصمیم رو الان با همسرت بگیری ولی اون ١٥ سال دیگه بچه بخواد و دیگه تو نتونی، مادری حس بینظیریه من ٢ تا فرشته دارم با اختلاف ١ سال با داشتن مدرک دکترا و موقعیت شغلی عالی در آستانه جدایی از کارم هستم أما چون بخاطر بچه هاست به دیده منت

قطعا هر کسی (لااقل افراد آگاه) که تصمیم میگیرن بچه دار بشن، یه دلیلشون اینه که یه ارزش افزوده برای دنیا ایجاد کنن. یعنی بچه شون بتونه یه دردی از دنیا و مردمش درمان کنه. لااقل یکی از دلایل من اینه. اما از کجا معلوم که بشه؟ از کجا معلوم بعدا دردی به دردای دنیا اضافه نکنه؟ تصمیم گیریش یه کم سخته برام. ولی از ته دل آرزو می کنم همه بتونن تصمیم گیری کنن و روش بمونن.
چقدر خوب که راضی هستی از شرایط. انشالله تا ابد راضی بمونی

لاله شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:52 ب.ظ

لاندا همه این چیزهایی که میگی درست .خیلی خیلی قشنگ گفتی اما یه چیزی که منو خیلی نگران میکنه اینه آدم حسابی ها یا ازدواج نکردن یا بچه ندارن یا یه دونه دارن یا دارن از ایران میرن یا برنامه دارن بچه شون و بفرستن خارج
آینده این کشور واقعا دست چه نسلی می افته ؟

من به اینم فکر کردم. همین من رو میترسونه که آینده ایران بدتر از الان باشه و اونوقت یه تعداد کم آدمایی که فهمیده ان، بیشتر زجر می کشن...
خیلی سخته لاله...

شادى یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:35 ق.ظ

منم یک سال ازدواج کردم خودم ٢٦ شوهرم ٣٦ سالشه منم خیلیى درگیر این مسایله هم به نظرم اگه تو این شرایط ایران به دنیاش بیارم تا مادامى که اوضاع کشور اینه بهش مدیونم اگه بتونم برم صد در صد بی درنگ میارم
و این که اگاهى دوست دارم بچه دار بشم راجع به رشد از جنین تا ....بدونم باید چیکار کنم
که مطالعه و کتاب خوندن و راجع به بچه دارى قبلش شروع کن لاندا
حالا میخوای بچه دار بشى یا نه در گیرو دارشى؟؟؟؟

نمیدونم این مدیون بودن واسم جای فکر داره. اگه تصمیم بگیرم بچه دار بشم، بنظرم نباید مدیون باشم. چون با این شرایط تصمیم گرفته ام. اگه مدیونم یعنی یه جای تصمیم غلطه.
اطلاعات که آره، خیلی آدم باید بدونه بنظرم. دیگه اون همش میشه مطالعه.
نمیدونم دیگه، در حال فکر کردنم هنوز! 2 ساله دارم جدی فکر می کنم

شادى یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:22 ب.ظ

اگه انیستا دارى پیج خانم ثریا علوى رو فالو کن اطلاعات عالى در باره کودکان از نوزادى تا نوجوانى و میزاره استاد دانشگاه تهرانه شاید بهت کمک کنه البته واسه بعد تصمیمته

چه جالب، مرسی معرفی کردی

سما یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:36 ب.ظ

راستش لاندا جان این دغدغه منم بوده وهست.من یه دختر 6ساله دارم .وکلا هم از اول ادم بچه دوستی نبودم و الان هم به جز بچه خودم بقیه بچه جذابیتی برام ندارن.من فک میکنم که جهان همیشه درگیر یه مشکلی بوده و هیچوقت همه چی گل و بلبل نبوده که بگیم یکی رو به دنیا میاریم تو این شراط بد دنیا چی میشه و چی نمیشه.اگه بشر میخواست اینجوری فکر کنه که نسلش تا الان منقرص شده بود.ضمن اینکه ذات طبیعی ادمی که سالم هست به سمت تولید نسل گرایش داره.اتفاقا من فک میکنم این عین خودخواهیه که بخوایم بخاطر اسایش خودمون و زحمتای بچه داری از بچه دار شدن امتناع کنیم.اینم بگم که بچه داری از نظر من سخت ترین کار دنیاس از هرلحاظ.ولی حسی و تغییری که تو ادم بوجود میاره با هیچ چیز دیگه ای قابل مقایسه نیس.اصلا ادم یجورایی تکامل پیدا میکنه.امیدوارم هر تصمیمی که میگی ی بعدا پشیمون نشی و بهترین برات باسه.هرچند که من دوسال اول کاملا پشیمون شده بودم و میخواستم بذارمس دم در گربه ببره

آخرش کلی خنده انداخت من رو
ببین آخه اگه بخوایم خیلی فلسفیش کنیم، ممکنه واقعا لازم باشه نسل بشر منقرض بشه. نمیشه گفت هر آدم سالمی به تولید نسل گرایش داره. این همه دزد و قاتل و قاچاقچی که بدون هیچ پیشگیری ای بچه دار شدن و میشن، اینا سالمن آیا؟
به نظرم خیلی کلی تر از این حرفاس. من حرفم این نبود که به خاطر زحمت بچه داری بچه دار نشیم، به خاطر دغدغه های ایجاد انسان سالمه بیشتر.
حالا به هر حال، خیلی خوبه که الان از تصمیمت راضی ای. ایشالا همیشه باشی

فرناز یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:24 ب.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

شاید در این مورد خیلی هم نباید فلسفی فکر کرد. اینکه بچه ها اینجا دنیا میان و حتما آینده سختی در انتظارشونه رو قبول ندارم. هیچ کس از آینده خبر نداره شاید آینده خیلی خوبی هم تو این کشور منتظرشون باشه. البته که تاریخ همیشه بالا و پایین داشته (مثلا خود من تو روزهای طلایی ایران دنیا اومدم و کی فکرشو میکرد که تو سیاه ترین روزهای ایران بزرگ بشم!) و مثل روز برام روشنه که روزهای خیلی خوب تو راهن.
ضمن اینکه معتقدم دنیا اومدن بچه های ما خیلی هم دست ما نیست! در مورد دخترم ( اسم نمیارم) خب ما اصلا به فکر بچه دار شدن نبودیم و اتفاقا کلی هم مواظب بودیم ولی تمام اتفاقات پشت هم یه جوری افتاد که دخترم دنیا بیاد. در مورد پسرم کلی برنامه ریزی کردیم ولی اونم همون موقعی دنیا اومد که شاید تو سرنوشتش بود. نمیدونم حالا چقدر این اعتقاد درسته ولی فکر میکنم ما به عنوان پدر و مادر باید بهشون یاد بدیم که از عقلشون استفاده کنن و راه درست رو خودشون انتخاب کنن. بعد بچه دار شدن هم واقعا دیگه زندگی به حالت قبلش بر نمیگرده ولی من روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم که یه خانواده دارم که من مادرشونم! لاندا جون چند سالی هست که من به این نتیجه رسیدم که خیلی نباید سیاه و سفید فکر کرد و تصمیم گرفت. بعضی وقتا ذهنمون رو رها کنیم تا راه حلهای بهتری سراغمون بیاد.

این خیلی درسته که بهشون فکر کردن رو یاد بدیم، واقعا شاید به دنیا نیاوردنشون پاک کردن صورت مساله باشه
من این چند وقته خیلی به این چیزا فکر میکنم
در مورد تفکر صفر و یکی هم خیلی باهات موافقم، هر چند هنوز نتونستم پیاده کنم این روش رو ولی در حالت کلی موافقم
مرسی از کامنتت

زهرا دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:41 ب.ظ

والا منم در آستانه ۳۴سالگی هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست و به تمام‌ اون دلایلی که شما گفتی سردرگمم و‌کفه نه اصلا بچه نمیخوامم سنگین تره

خیلی پیچیده س
بنظرم حسابی وقت بذار برای تحقیقات اگه دودلی
نظر روانشناسا، جامعه شناسا، اگه دوس داری ادیان و ... رو مطالعه کن و سعی کن با جمع بندی تکلیف خودت رو بدونی

ترانه سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:26 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

لاندا جان بنظر من این خیلی خوبه که داری در این مورد فکر میکنی و مثل خیلی ها دیگه نیستی که فکر میکنن اولین قدم ازدواجه و قدم بعدی بچه دار شدنه و از خودشون سوال نیمکنن که آیا صلاحیت بچه دار شدن رو دارن یا نه.
بنظر من شرط اول اینه که با همسرت در تفاهم نسبی باشی و توی زندگی مشترکت احساس خوشبختی بکنی و خودت و همسرت از سلامت روانی نسبی برخوردار باشین. میگم نسبی برای اینکه هیچی قعطی نیست و آدم کامل و بدون عیب و جود نداره. بچه اول از هرچیز به یک محیط پر از عشق و تفاهم نیاز داره این از هرچیزی مهمتره. اگر رابطه شما دوتا خوبه و فکر میکنی میتونین این عشق رو به بچه تو بدین بچه دار شدن انتخاب درستیه.
اگر کسی شرایط لازم رو نداره مثلا افسرده ست و خوشحال نست و از زندگیش راضی نیست و بنابر وظیفه و یا از روی میل میخواد بچه دار بشه این نهایت خودخواهیه.

خیلی خیلی درست میگی. محیط پرورش بچه باید فراهم باشه و بعد به آوردنش فکر بشه. اینکه بگیم بچه میاد و با خودش خوشی میاره، با خودش روزی میاره، همه اینا اشتباهه. بچه باید باید تو یه محیط آماده از هر لحاظ به دنیا بیاد

زری سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:43 ق.ظ http://maneveshte.blog.ir

خوب عزیزم با توجه به شرایط من، نظر من کاملا معلومه و احتمالا نیازی به گفتن نیست
فقط یه چیزی بگم، یادمه بچه سومی را باردار بودم یکی از دوستانم ازم پرسید فلانی بچه ی سوم را چرا بارداری شدی؟ طفلکی دنبال یه جواب فلسفی یا حداقل منطقی از من بود، که من در کمال صراحت گفتم فقط خودخواهی خودم! حتی من بچه ی دوم را هم برای دل خودم باردار شدم! یعنی خیلی از دلایلی که مردم میگویند که بچه ی اول تنها نباشد و .... بنظر من اصلا مهم نبودند و من اگر خودم دلم نمیخواست که دوباره لذت بچه داشتن و ... را تجربه نکنم، عمرا بخاطر بچه ی اولم دومی را هم نمیاوردم:)
در مورد مسایل زیستی و مشکلات کشور و ... هیچ وقت (یعنی تا الان) عذاب وجدان نگرفتم که چرا بدنیا آوردمشون اما خودم را مسوول میدونم که بتونم شرایط بهتری برای زندگیشون تامین کنم.

جوابت عالی بود. در نهایت بنظرم همه جوابا به همین ختم میشه. شما هم رک گفتی دیگه. آفرین. اتفاقا بچه خوشحال میشه که خواستنش. من خودم بچه سومم. ولی خیلی خوشحالم که مامان بابام شدیدا میخواستن که من به دنیا بیام. چند سالی هم دیر به دنیا اومدم البته

مامان چیچیلاس چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:01 ق.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

سلام لاندا جان می خواستم کلی برات منبر برم و بنویسم اما دیدم دوستات همه خرف های اصلی رو زدن
فقط یه نکته :
کاملا درست میگی تصمیم به بچه دار شدن خودخواهیه
اما بچه که میاد باید گذشت کنی
تازه شم تو به این خوبی حیفه که رد پایی از خودت نذاری
تو نت سرچ‌کن نظر دکتر هلاکویی در مورد بچه دار شدن
نگاهت تغییر می کنه

قربونت عزیزم لطف داری.
اره اتفاقا تو همین هفته که کلی مطالعه می کردم، نظرات ایشون رو هم دیدم. البته من اینجوری نیستم که کلا بگم هر چی هلاکویی یا شیری گفتن درسته، ولی خب سعی می کنم نکات خوب صحبتاشونو برداشت کنم.

ویرگول چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 08:29 ب.ظ http://Haroz.mihanblog.com

من همیشه فکر می کنم که من چه گلی به سر پدر و مادرم زدم که بچه ام بخواد به سر من بزنه، والا.
تعارف که نداریم. الان بچه دار شدن مال پدر بزرگ، مادر بزرگ و مهدکودک هاس. کی می تونه بشینه تو خونه و با خیال راحت بچه اش رو بزرگ کنه بدونه اینکه دغدغه سرکار نرفتن داشته باشه؟ یا دغدغه مالی؟ اون موقع ها بابایی خونه کار می کرد پنج نفر می خورند الان کی می تونه دیگه زندگی کنه.
من و همسر بچه نمی خوام چون می دونیم اولا واقعا حوصله صد در صدی بزرگ کردنش و دردسرهاش رو نداریم. دوما خوب می دونم که نمی تونم فردا به سوال چرا منو دنیا آوردیش جواب بدم و سوما اینکه ما باید برای سطح زندگی که داریم هر دو کار کنیم‌ پس علنا بچه باید از هفت صبح تا شش عصر بره مهدکودک. خوب چه کاریه آخه. من فقط بیارمش خونه که بخوابه و آخر هفته ها باهاش بازی کنم؟ اینه که عطاش رو به لقاش بخشیدیم با اینکه دلمون هم برای نی نی ضعف می ره.

این سوال گل به سرشون زدن رو باید از خودشون بپرسی. که الان که هستی براشون بهتره، یا اینکه از اول نداشتنت؟
اره با این شرایطی که میگی خیلی سخته. یعنی بچه دار شدن هم واسه خودتون بد میشه هم واسه خود بچه. بنظرم وقت اولین چیزیه که آدم باید بتونه برای بچه ش بذاره. اگه نمیشه کلا باید بی خیال این پروسه شد.
حالا یا با پایین آوردن سطح توقعات، یا هر جور دیگه ای، وقت گذاشتن برای بچه جز اولویت هاست.
خیلی خوبه که قبلش بهش فکر کردین. امیدوارم هر تصمیمی میگیرین بهترین باشه براتون

ترنج سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 03:33 ق.ظ https://khoor-shid.blogsky.com/

من هم هنوز گاهی با این مساله درگیر هستم هرچند برای سوال کردن دیگه خیلی دیر شده واسم. فکر میکنم مهمترین دلیل بچه دار شدن من خودخواهی خودم بود که دلم دردسر میخواست. یک چیزی که من رو به زندگی متصلتر بکنه. دلم میخواست زندگیم پررنگتر باشه. با توجه به سنم، شاید نتونم سالهای سال کنار بچه ام باشم اما تمام تلاشم رو خواهم کرد که بهش مهارتهایی که برای یک زندگی خوب لازمه رو بدم.

الان به این چیزا فکر نکن دیگه. ایشالا که خیره و به سلامتی به دنیا میاد، کلی روزای شاد برای همدیگه میسازین.
ایشالا سایه ت سالیان سال بالاسر نینی باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد