آخ جون هفته تموم شد.
دوشنبه که رفتیم خونه، بارون میومد چه بارونی. هیچی دیگه باز پیاده روی کنسل شد ولی قرار شد تو خونه ورزش کنیم. ماهی طعم دار شده ی دیروز رو کباب کردیم و با سالاد خوردیم. بعدشم نشستیم پای مانکن. دوس دارم فیلمشو. بعد از مانکن یه ربع حلقه زدم و 40 تا کرانچ رفتم که دنده هام که دیگه داشتن خوب میشدن باز درد گرفتن و ادامه ندادم. ستایش دیدیم و یه کم با سیگما بحثمون شد ولی ادامه ندادیم، زودی رفتم خوابیدم.
سه شنبه صبح آشتی کردیم.
من رو گذاشت شرکت و عصر هم اومد دنبالم. کارت عروسی ساحل رو گرفتیم. عصری زود
رفتیم خونه و خونه خیلی سرد بود. شوفاژا رو راه ننداختن هنوز. پریدم تو حموم زیر
آب داااغ. بعدشم سیگما هیتر برقی رو برام تو اتاق روشن کرده بود و حسابی گرم شده
بود که بعد از حموم رفتم اونجا. اول کادوی تولد پسرخاله سیگما رو کادو کردم. چند
ماه پیش همکارای سیگما به مناسبت رفتنش از شرکت بهش یه ست هندزفری وایرلس داده
بودن که 500 تومن اینا بود. به کارمون نمیومد و میخواستیم بذاریم تو دیوار بفروشیم
که پسرخاله سیگما کنکور قبول شد. گفتیم به مناسبت قبولیش و تولدش اینو بهش بدیم.
حالا تولدش بود. هر چند که تو این مدت ارزون شده و تقریبا 400 شده بود. دیگه همونو
کادو کردم و موهامو سشوار کشیدم و آرایش کردم. یه کم بازی کردیم و راه افتادیم.
میخواستم لباسام سیاه باشه ولی خیلی هم نباشه. یه کت گیپور مشکی با شلوار مشکی
پوشیدم. زیر کت هم تاپ سرمه ای سفید. با کفش مشکی. دیگه رفتیم و خونشون دور بود.
چه بارونی هم میومد. خیلی حال داد. اونجا هم با پسرخاله هاش آمیرزا بازی کردیم. یه
سوتی بدی هم دادم. پسرخاله ش داشتن با دوستاش کتاب صوتی ضبط می کردن. صدای چند نفر
رو گذاشت گفت نظر بده. من میگفتم این صداش قشنگه، اون لحنش خوبه و اینا. حواسم بود
که صدای مردا رو بگم خوبه شاید خودش باشه یهو. اینا رو از واتس اپش پلی می کرد.
دیدم نوشته صدای آقای مرادی، با خیال راحت گفتم این یکی صداش قشنگ نیست. یهو گفت
صدای خودمه انقدرررررررررر ضایع شدم. اصن بیچاره بعدش حالش بد شد فکر کنم.
فکر کنم ازم متنفر شه
تازه کلی اومدم درستش کنم هی گفتم منم این کارو دوس دارم ولی صدام
بده و اینا. ولی خب فایده نداره دیگه. ضایع شدم. دیگه به سوتی سیگما خندیدیم،
خودمم سرم اومد. هیییی. شام میخواستم کم بخورم که نشد. استیک مرغ با سس قارچ
داشتن، نشد نخورم که. فقط خوبیش این بود که کیک تولد فوق العاده بدمزه بود و
نخوردمش. به جاش یه تیکه کاکائوشو خوردم فقط. شب برگشتنی هم باروووووون خفن میومد.
ساعت 12 بود ولی أصلا استرس نداشتم. تو خونه هم کلی با سیگما بودم و 1 خوابیدیم.
چهارشنبه صبح میخواستم
دیر برم شرکت ولی باید میرفتم عکس مینداختم. رفتیم عکاسی کنار پلیس+10 و عکسم رو
انداختم. خودم که زیاد خوشم نیومد، سیگما ولی گفت از همه عکس قبلیات بهتره دیگه اومدم شرکت، چارشنبه هم هست و دکی رفته
ماموریت، کارمون سبکه. هفته دیگه هم که پر از تعطیلیه، امیدوارم خوش بگذره بهتون.
چقدر خوبه که انقدر زیاد ماهی میخورین خیلی سالمه. حالا برای چی ازت متنفر شه خودش اینجوری نظر خواهی کرده دیگه
آره واقعا ماهی سالمترین غذاست، خصوصا اگه کبابی باشه و سرخ هم نشده باشه.
والا، اصن تقصیر خودشه. صدای خودشو نفر 10م اینا گذاشت. حقشه
ی سوال!!نمیترسید ک مثلن دخترخاله شوهرتون اینجا رو بخونه و مثلن خود من باشم و بعد بفهمم ک شما کادوی داداشمو نخریدید و مثلن از خونتون اوردید!!!!
دیگه الان با وجود دیوار و شیپور و اینا چیزی رو دست آدم نمیمونه.