رفته شرکت پیش علی، دوستش، تو نامزدیمونم بود. میزنگه بهم، حالمو می پرسه و اینکه کجا ام و نتیجه جلسه م با استاد چی شد و اینا. بعد با خنده میگه لاندا خانوم، علی آقا سلام می رسونن من میگم سلام برسون بهش توام. به علی میگه، علی آقا خانومم سلام میرسونه
بعدشم دوتایی میزنیم زیر خنده. دیگه خانومش شدم دیگه
-----
با سحر و پریسا و آرش قرار گذاشته بودیم بریم یونی و بعد خونه آرش اینا. پریسا که پیچوند و نیومد. من رفتم یونی، دیدم سیگما با دوستای مشترکش با آرش (این دوستاشم همه نامزدیمون بودن) وایستادن تو کمپس و منم تا رسیدم بهشون دیدم سیگما میگه ایناهاش، حلال زاده س، اومد بعد به سیگما دست دادم، واسه اولین بار تو یونی. با دوستاشم حال احوال کردم، رفتم پیش سحر و آرش. یه کم نشستیم و بعد دیگه دوستاشونو پیچوندیم که بریم خونه آرشینا. بعد من و سحر گیر دادیم که بگید نیما هم بیاد، نیما یکی از دوستاشون بود که به نظر بچه باحالی میومد، سیگما هم همیشه کلی تعریفشو کرده بود و می گفت خیلی دوسش داره. ولی من تو نامزدی واسه اولین بار دیده بودمش و دوس داشتم بیشتر باهاش آشنا شیم. من و سحر که گیر داده بودیم نیما هم بیاد، سیگما با خنده می گفت شما دو تا خانوم متاهل خجالت نمی کشین؟ چشمم روشن
نیما رو هم دعوت کردن و 5تایی سوار ماشین سیگما شدیم و رفتیم خونه آرشینا. عکسای نامزدی رو به سحر نشون دادم و دیگه سحر کار داشت و زود رفت. من موندم و سه تا پسرا. پیشنهاد ورق دادم و اونا گفتن شِ لِ م بازی کنیم که من بلد نبودم و قرار شد یادم بدن. منم سه سوت یاد گرفتم. نیما می گفت لاندا بیشتر از سیگما بلده الان دیگه
من و آرش، سیگما و نیما همگروهی شدن و من و آرش اول کلی عقب بودیم، ولی بعدش کلی جلو افتادیم.
خوبه من استرس پروژه داشتم و می خواستم برم روش کار کنم، وگرنه که تا شب می موندیم. وسطای بازی نصفه گذاشتیمش چون هم نیما کار داشت و هم ما قرار بود شام بریم خونه سیگماینا. رفتیم و اولین شبی بود که گاماینا اونجا نبودن، خودشون مهمون بودن. دیگه ما هم از خلوتی استفاده کردیم و رو پروژه من کار کردیم.
مامان سیگما عیدیم رو دادن که کلی خوشگل بسته بندی شده بود. بعدش هم گاما اینا از مهمونی اومدن پیش ما و دیگه یه کم هم با اونا بودیم. اونا رفتن و سیگما هم اومد من رو رسوند خونه و رفت و برگشت که رو پروژه من کار کنه، چون من صبح زود کار داشتم و عصر هم باید به استاد تحویل میدادم.
------
اینجا نگفته بودم؟ چند زنگ تدریس گرفتم ت
من خیلی دوس دارم اینجور جمعا رو
ورق بازی با پسرا مخصوصا شلم بازی کردن خیلی حال میده بعد ورق بازی باهاشون پلی استیشن بازی کردن حال میده من خیلییییییی هیجانی میشم مخصوصا که من کم نمیارم!!!
منم اولاش شلم بلد نبودم ینی حکم بلد بودم و یه سری چیزای دیگه وقتی با مستر و دوستاش نشستیم بازی هی مسخره میکردن که حکم بچه بازیه و شلم یادم دادن همون اولا یادمه دو دست تونستم شلم کنم :)) ولی هی مستر میگفت تو چرا انقد استعدادت تو اینچیزا خوبه :))
بابامم تعجب میکنه هربار خانوادگی تو بیرون رفتنا بازی میکنیم و من کلی بلدم نمیدونه که مربی خوب داشتم =))
مبارک باشه تدریس گرفتی عزیزمممم :* نگفته بودی :×
ایشالا موفق باشی :×
ایول. پلی استیشن بازی نکردم تا حالا. بلد نیستم. ولی تو بازیای ورقی و فکری خوبم. ;-)
چه خوب که پلی استیشن هم بازی میکنی باهاشون ;-)
اخ جانمی جان یه راه حل پیدا کردم من با غزال در ارتباطم اگه دوست داشتی میتونی به غزال بگی رمزو بم بده ...هههههههه
آره فکر خوبیه. غزال جان لطفا رمز رو به تمامچه برسون این دفعه ;-)