سلام. آخ جون که بازم تعطیلات داریم.
شنبه 11ام که رفتیم خونه، قرار بود تمیزکاری کنیم. تا رسیدیم شام خوردیم و بعد سیگما رفت سروقت یخچال، منم رفتم سراغ اتاق. خیلی کثیف و به هم ریخته شده بود. کل میز توالت رو خالی کردم و دونه دونه پاک کردم و گذاشتم سر جاش. سیگما یخچال رو تمیز کرد اما نصفه نیمه. یه کم بحثمون شد سر این چیزا و دیگه اون رفت جلسه ساختمون و منم کار اتاق رو تموم کردم و خوابیدم.
یکشنبه 12 ام، بازم شرکت. پ شدم، خیلی زودتر از موعد! ساحل اومد سر کار و برامون تعریف کرد از ماجراهای عروسیش. عصری رفتیم خونه آشتی کردیم و شام خوردیم و بعد نشستیم سر فیلم اتاق فرار (Scape Room 2019)، نصفش رو دیدیم و خیلی گرسنه م بود، سیگما رفت بستنی خرید و خوردیم. بعدشم پچ پچ با شیرنسکافه خوردیم. انگار سیر نمیشد. تا ساعت 10.5 که دیگه میخواستم بخوابم کم کم که مدیر بزرگه زنگ زد که فلان چیز به هم خورده و چی کار کنیم و اینا. من میخواستم برم شرکت چون لپ تاپم شرکت بود. مدیر گفت میشه کسی بره برداره؟ گفتم آره، ولی بعدش زنگ زد که فلانی که شیفت شبه، دسترسی داره. دیگه تا ساعت 1-2 داشتم تلفنی اونو راهنمایی میکردم که چی کار کنه. تا یه حدی روبراه شد اوضاع. مدیر گفت صبح کله سحر بیا شرکت.
دوشنبه 13 آبان، 6 صبح بیدار شدم و قبل از 7 شرکت بودم و شروع کردم به کار. تا ساعت 1 اینا تو دفتر مدیر نشسته بودم و کارا رو انجام میدادم. بی وقفه هم ارد جدید میداد. خدا رو شکر دیگه سر نهار کارای اصلی تموم شد. دوتا نیرو هم ترین کردم واسه شب که نیستم کارا رو انجام بدن و دیگه خودم زودتر رفتم خونه و خوابیدم. آی حال داد. کم خوابی دیشب جبران شد. بعدشم پاشدم شام خوردیم و نشستیم پای بقیه فیلم اتاق فرار. بدک نبود. اون که تموم شد مانکن رو هم دیدیم و بستنی خوردیم. نزدیک 12 بود که دیگه رفتیم لالا.
سه شنبه 14 آبان، که امروز باشه، اومدم شرکت. کارا رو انجام بدم و این وسط یه لیست خرید بنویسم بدم سیگما عصر خرید کنه واسه مهمونیای آخر هفته. 4شنبه خانواده سیگما رو دعوت کردم خونمون. این سری همه غذاها رو میخوام خودم درست کنم چون دیگه کارای تمیزکاری خونه تموم شده. حالا خدا کنه خوب شه غذاها. فکر کنم تا حالا نشده براشون همه غذاها رو خودم درست کنم. همیشه یه چیزی از بیرون گرفته بودیم.