سالگرد آشنایی 13 ام

خب جونم براتون بگه که خدا بخواد ما خیلی بهتریم. 

همون روز شنبه، به سیگما گفتم راستی سالگرد آشناییمون رو جشن نگرفتیما. (هر سال میریم همون پارکی که بهم پیشنهاد داد) و گفت پاشو همین الان بریم. قرار شد امسال به خاطر دلتا خیلی کوتاه برگزار کنیم. همیشه کیک میگیریم میریم اونجا با نسکافه میخوریم و کلی عکس میندازیم. اما قرار شد این سری زیرانداز هم نبریم و کیک رو هم اونجا نخوریم. فقط یه سر بریم واسه تجدید میثاق. بعد جالبه ما هر سال دنبال یه کیک کوچیکیم واسه این مناسبت چون همیشه فقط دونفره جشن میگیریمش. و همیشه چنتا قنادی میریم تا کیک زیر 1 کیلو پیدا کنیم. این بار یه جا رو نشون کرده بودیم و رفتم و دیدم اووووه، چقدر کیکای خوشگل نیم کیلویی اینا داره. دیگه یکیشو گرفتم و رفتیم پارک همیشگی. دلتا رو حسابی پوشونده بودیم. تو کالسکه نشوندیم و رفتیم جای همیشگی و خب بگذریم که دلتا تو کالسکه نموند و اومد تو بغل و خیلی سرد بود و مجبور شدیم سریع چنتا عکس بگیریم و بریم. خخخ. ولی همینش خیلی خوب بود واسه روحیه مون. کیک خوشگلمون هم ایشونن:



بعدشم رفتیم از دوستم که از آلمان اومده بود سفارشامون رو بگیریم. سرشیشه های سایز بزرگتر سفارش داده بودم بیاره چون اینجا پیدا نکرده بودم. خودم برای خودش و پسرش هدیه بردم. اون هم علاوه بر سفارشای خودم یه پیراهن بافت برای سال آینده دلتا آورده بود. بعد از 2 سال دوستم رو دیدم و کلی شاد شدم. البته دلتا خواب بود و دوستم نتونست ببینتش خوب. دیگه بعدش بدیو بدیو برگشتیم خونه و کیک جان دلبر رو با قهوه ی سیگماساز خوردیم و حسابی خوشمزه هم بود. در ادامه شب پیتزا سفارش دادیم که جشنمون رو تکمیل کرده باشیم. این مدت خیلییییی پیتزا میخوریم. تقریبا هفته ای 2 بار! البته پیتزای چیکن آلفردو که سوسیس کالباس اینا نداشته باشه دیگه. عذاب وجدان میاره به هر حال، ولی خب لذت هم داره 

از همون روز هم شروع کردم به تمیز نگه داشتن خونه. تقریبا هر شب یه مرتبی می کنم. آخه دلتا خیلی حساسه و وقتی میخوابید هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم و خونه هی نامرتب و نامرتب تر میشد. اما جدیدا به لطف صدای بخاری برقی، در اتاق رو میبندیم و یه کم کارمار میکنیم شبا. 

راستی نگفتم؟ خدا رو شکر دلتا خیلی بهتره. دوباره میشینه تو پارک بازیش و با اسباب بازیاش (که همانا کنترل، جعبه دارو، گلوله کانوا و آت و آشغال های دیگه می باشد) بازی می کنه. وسطاش شاید یه دستی به اسباب بازیای خودش هم بزنه. خخخ. مهم اینه که نیم ساعتی میشه تنهاش گذاشت و به کارای دیگه رسید. 

نظرات 14 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 08:00 ب.ظ

مبارک باشه انشالله یه روزی سه رقمی بشه شمعهای روی کیک.

مرسی عزیزم. خخخ. چه جالب میشه :) اون زمان دیگه خودمون نیستیم. به دلتا بگم هر موقع تهران بود، یکی از روزای آبان بره اون پارک به یاد مامان و باباش

رابعه سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 09:20 ب.ظ

ان شاالله جشن نیم قرن آشناییتون. خدا رو شکر دختر کوچولو بهتره بوسش کنید از طرف من.

مرسی عزیزم

رهآ سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 10:52 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

پستت لبخند به لبم اورد :)
خداروشکر که خوبی. که دلتا خوبه

چه خوب که رفتید پارک، با اینکه هول هولکی بود ولی حال خوبی داشن.
قطعن اوضاع برای تو و سیگما بهترتر هم میشه

قربونت برم. آره خیلی خوب بود واقعا.

نوشین سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 11:59 ب.ظ

خدا وشکر برای همه چی، نوشته هاتم سرحال شده، کم کم همه چی مث قبل و بهتر میشه، شاد باشین

مرسی عزیزم

مهرو چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 07:43 ق.ظ

چقدر خوشحال شدم از خوندن این پست
سالگرد آشنایی تون هم مبارک . کنار هم خوشبخت ترین باشین

ممنون

آبگینه چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 10:58 ق.ظ http://Abginehman.blogfa.com

سالگرد آشناییتون مبارک باشه
چقد خوبه این کیکای مینیمال مد شده
بچه ها دقیقا با همین چیزا سرگرم هستن اسباب بازی دکوره

مرسی آبگینه جان. آره دقیقا کیکه ما رو نجات داد.

دقیقا. با یه بطری خالی انقدر سرگرم میشه که

ارغوان چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 11:51 ق.ظ

ای جان روزهای خوش و شیرین زندگی که انشالله همیشه براتون مستدام باشه. سالگردتون مبارک سال بعدی دلتا خانم انگشت میزنه به کیکتون انشالله

اخ گفتی . البته همین سری هم همش سعی داشت بگیره کیک رو. حق هم داشت والا

رویای ۵۸ چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 01:45 ب.ظ

عشقتون پایدار...چقدر خوب که حال دلتون بهتره...مستدام باشه ان شالله

مرسی عزیزم

الهام چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 07:43 ب.ظ

ای جانم
خوشحالم که حالتون بهتره
امید که هر روز شاد و شادتر باشید

زری پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 11:18 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

عزیزم چقدر این پستت خوب بود، انشاالله دیگه بیفتید روی دور روزهای خووووووش تر و شادتر و سلامتی

آخ خدا از دهنت بشنوه زری جون

وینا پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام لاندا جان سالگرد اشناییتون مبارک خداراشکر که همگی بهترید در جواب سوالت باید بگم که پسرم از چهار پنج سالگی کاملا خوب شد تا اون سنهمیش فصل سرما از بخور استفاده میکردیم الان هم بیست وچهارسا لشه

ای جان. سلامت باشن
ولی من حال ندارم 4-5 سال رو اینجوری سر کنم
خدا بخواد فعلا که خوب شده. کاش دیگه اونجوری نشه

فرناز شنبه 29 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 07:30 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

سالگرد آشنایی ماهم ۱۳ آبانه! مبارک باشه امیدوارم سالهای سال با بچه ها و نوه ها جشن بگیرین

به به. این آبان خیلی خفنه کلا

ترنج دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 01:13 ق.ظ

خوشحالم بهترین لاندا جون. چقدر طفلکی اذیت شده این مدت‌. آدم دلش کباب میشه اذیت شدن بچه اش رو میبینه.

اره واقعا. خیلی کوچیکن واسه اذیت شدن...

لاله دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 08:53 ب.ظ

لاندا
یه چیزی سیزده سال یعنی از 18 سالگی با سیگما هستی ؟ با هم ؟ همه این مدت کنار هم
چقدر قشنگ ، میشه بیشتر از آشنایی و دوستی و .. بنویسی؟

بله بله. از دانشگاه.
فکر می کنم قبلا توضیح داده بودم. اگه پستش رو پیدا کنم میذارم. اگه هم نه که چشم، ولی فعلا سرم خیلی شلوغه، اگه وقت کردم حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد