من باز امروز موندم خونه و باز حوصله انجام هیچ کاریو نداشتم. خب بگم از این دو روز.
دیروز صبح سیگما که میرفت سر کار، منو رسوند مترو و منم رفتم خونه ماماینا. سر راه واسه تیلدا یه بسته پف فیل خریدم. بچه وقتی آدم میره تو اصلا سراغ آدم نمیاد، میره قایم میشه تا پیداش کنیم. اینم خودمون یادش دادیم! آخه بچه که بودیم، وقتی بابا میومد خونه، قایم میشدیم تا بیاد پیدامون کنه و حال می کردیم. فکر کنم اینو زود به تیلدا یاد دادیم. الان بیشتر حس می کنم که فکر می کنه هر کی اومد تو این باید قایم شه! ممکنه بترسه حتی! خلاصه که چیز مزخرفی یادش دادیم. حالا جدیدا واسه اینکه نره قایم شه، هر دفعه میرم یه چیزی براش میبرم که بیاد بگیره. میاد میگه: "لاندا، چی داری تو کیفت؟" قربون شیرین زبونیاش برم من هیچ وقت فکر نمی کردم که انقدر دوسش داشته باشم. خخخخ
خلاصه اونجا بودم و با تیلدا بازی می کردم. ظهر بعد از مدتها خوابیدم و عصری هم حاضر شدیم بریم مهمونی. دایی پاگشامون کرده بود یه رستورانی. از اونجایی که عروس دامادای فامیل زیاد بودن (4 تاییم)، کل فامیل رو دعوت کرده بود. 50 نفر بودیم. سیگما از خونه اومد و من با ماماینا رفتم. دم در منتظرم مونده بود و با هم رفتیم تو. اونجا هم با فامیلا گپ و گفتیدیم و خوش گذشت. شب هم خونه و دیدن یه کم دیگه از فیلم تور. بعد رفتیم بخوابیم و من خوابم نمی برد اصلا. سعی کردم تو تخت، با گوشیم کتاب بخونم. ولی انقدر عطسه م گرفت و آب دهنم پرید تو گلوم و سرفه م گرفت و فین فینو شدم و بعدشم دسشوییم گرفت، دیدم بدخوابش می کنم بنده خدا رو. خخخ.همه چی دست به دست هم داده بود تا پاشم برم. پاشدم رفتم تو پذیرایی، رو کاناپه خوابیدم و کتابمو خوندم. وقتی خسته شدم مثل آدم رفتم سر جام خوابیدم. خخخخ
امروزم دیر پاشدم و تکرار یکی از سریالای دیشبو دیدم. خسته بودم اصلا. نمیدونم به خاطر آلودگی هوا بود یا چی که اصلا حوصله هیچ کاریو نداشتم. یه سالاد درست کردم و کلی ترشی ریختم توش و به غلط کردن افتادم از حجم سرکه ش. نتونستم بخورمش. به نیمرو کره ای متوصل شدم. چسبید. بعدشم رفتم حموم و یه کم چرتیدم. نمیدونم چرا بی حوصله ام امروز. هیچ کار مفیدی هم نکردم، حس خوبی ندارم
همینم خوبه
به خودت سخت نگیر
اخی تیلدا چه بامزه شده. فکر کن ادم یادش بره چیزی بخره بعد اینا منتظر که براشون چیزی ببری. چقدر دنیاشون پاک و معصومانه است.
آره دقیقا، اصن ضد حال میخورن. خیلی شیرین شده جدیدا
سعادت و خوشبختی رو براتون آرزومندم... خوشحال میشم به منم سر بزنین نیومدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
986518
خیلی ممنونم
سایتتون جالب بود
یعنی من دارم فکر میکنم ۵/۸ برنج چجوری درمیاد دقیقا
آره دقیقا. مامان که بهم میگفت یه پیمونه هم همش ته دیگ میشه. ولی با پلوپز نمیشه. خخ. مثل این تبلیغا گفتم
روزایی که آدم تو خونه اس اکثرا اینجوری بی حوصله میشه، طولانی مدت هم افسردگی، بیشتر مواظب خودت باش،،، با انرژی مثل همیشه بنویس و ب جنگ با این چربی های لعنت برو البته من دیشب رستوران بودم ی عالمانه خوردم ولی این ی هفته کاهش وزن زیادی داشتم خداراشکر ولی امروز خیلی بهم فشار میاد ک باید جبران پرخوری دیشبو بکنم، البته من لاغرم ولی دوس دارم استخوانی تر بشم واسه عروسیم مث اروپایی ها، همینطوریشم زیر وزن هستم ولی وااااای ک رژیم چقد خر است، اوه چقد حرف زدم، برم دیگه، بدرود
جدی؟ چه انگیزه ای داری پس. من زیر وزن باشم عمرا لاغر نمیشم. البته سیگما هم خیلی لاغر دوس نداره. من فقط شکمم آب بشه بقیه ش خوبه دیگه. واسه همین به مرز شکمی که دوس دارم میرسم، دیگه ولش می کنم
سلام لاندا جون.مدت کوتاهی میشه که وبلاگتو دنبال میکنم.بعد از عروسیتون.تبریک میگم انشالله همیشه شاد و خوشبخت باشید.برای منم دعا کن عروسیمون سر بگیره و بریم سر خونه و زندگیمون
سلام عزیزم. خوش اومدید. ممنون
چشم حتما دعا می کنم.
چهارتا عروس دوماد, چه خوب اونجا عروس بارون بوده
آره. فکر کن اون سه تا عروسیاشون با فاصله 2 هفته از هم بود همش