بهار زندگیم تیلداست. انقدر خوردنی شده الان که. حرف افتاده و خیلی خوشگل حرف میزنه. همه چیز رو میپرسه این چیه و تا توضیح نگیره ول نمیکنه. اما وقتی براش توضیح میدی قشنگ گوش میده و همون بار اول هم یاد میگیره. واسه همین من قشنگ براش وقت میذارم و واسش توضیح میدم. خیلی لذت میبرم از این کار، چون کاملا نتیجه توضیحاتم رو میبینم تو وجودش. تیلدا هنوز دو سالش تموم نشده و به نظرم جلوتر از بقیه همسن هاشه.
دیروز تو خونه، همینجوری یهو بهم می گفت تیلدا، من دوس دارم (یعنی دوسِت دارم)، یا مثلا راه میرفت، میگفت من لاندا دوس دالم، مامانی دوس دالم، مامان بتا دوس دالم. بعد بهش می گم دیگه کیو دوس داری؟ میگه سیگما. سیگما عاشقشه یعنی، خیلی رابطشون با هم خوبه. سیگما میاد اینجا اگر تیلدا نباشه بهش خوش نمیگذره تیلدا هم هر وقت منو میبینه میگه سیگما کجاس؟
خلاصه که با هم خوش میگذرونن حسابی.
کاپاجونم هم خیلی حس خوبی بهم میده، بغلش که میکنم یک دنیا آرامش میگیرم ازش. خیلی شلوغی و سر و صدا رو دوست داره، بغلش که می کنم اگر تکون نخورم گریه می کنه، باید باهاش برقصم و براش شعر بخونم
خلاصه که دنیای شیرینیه بچه کوچولو تو خونه داشتن
ای جان :)
من که از داشتن هردوتا محرومم و در آینده ی خیلی دور فقط ممکنه خاله بشم :))
آخی، واقعا لذت داره، ولی خب غصه نخور، به جاش تو زندایی و زن عمویی، تو رِنج سنی های مختلف تازه
لاندا جونم من خیلی خوشحال شدم از به هم رسیدن شما
تبریکات من رو از ته دل پذیرا باشید عزیزدلم
عزیزم، ممنونم. خیلی خیلی لطف کردی
محشرن این کوچولوهای دوست داشتنی
واقعا، دلم غنج میره براشون
این روزها اینقدر همه جا بچه و نینی هست دلم میخواد خودم نی نی داشته باشم.
ای جانم، به جاری حسودی نکن فعلا لذت ببر از زندگیت
والا منم دور و برم کلی نینی هست و داره میاد، به جای اینکه واسه خودم علاقه مند شم، زده شدم