این هفته همش مهمونی بازی بود. جمعه خونه مامانبزرگ سیگما و بعد خودشون، شنبه دوره خونه دوستم، یکشنبه عروسی پسرخاله، دوشنبه پاتختی، سه شنبه عروسی فامیل دور سیگماینا، بسی خسته ام اما الان نصف شبه و من بی خوابم. ساعت ٤ و خورده ایه و گلودرد دارم و بیخواب ...
واسه عروسی پسرخاله رفتم آرایشگاه و بی نهایت از میکاپم خوشم اومد. به نظرم خانمه عالی کار گریمو بلد بود، تهشم یه رژ پررنگ برام زد و هر چی هم که زمان میگذشت خوشگلتر میشد میکاپم. تو این فکرم که واسه عروسیمم کاش میشد باهاش باشم، نمیدونم
مشغله های مهمونی ای تموم شد، حالا احساس خلاء میکنم... باید برم سروقت پروژه ... اه، ولش کن.
کلی برنامه س که بهش نمیرسم، بخاطر پروژه و دغدغه ش...
نیاز به مشاوره دارم، اما وقتشو ندارم. مشاور اینترنتی نمیشناسین؟
سلام لاندا خانم
تو قسمت مطالب جدید دیدمتون
ایشالا:) موفق باشین
خوشحال میشم وبم سر بزنید.
ممنونم، همچنین شما