لاندای جویای کار


خب من خیلی جدی افتادم دنبال کار. کلییییییییی رزومه دادم و میرم مصاحبه، باشد که از تو اینا شغل مناسب و خوب پیدا بشه.

ماهگرد 5ام عروسیمون هم اومد و رفت و من اون روز 2 جا رفته بودم دنبال مصاحبه و پیگیری و روز شدید تقویمم هم بود و سرویس شدم قشنگ. نتیجه یکی از مصاحبه ها هم خوب نبود و شدیدا لو مود شدم. خونه واسه خودم حسابی گریه کردم و سیگما هم بدنسازی بود و دیر میومد و اخبار این آتش نشان ها رو هم میشنیدم و همش گریه می کردم. این همه روز گذشته و هنوز اون زیرن... خلاصه حوصله ماهگرد گرفتن نداشتم. نهایت کاری که کردم درست کردن شام بود. اونم یه شام ساده. فیله پختم و نودل واسه اولین بار و سیگما هم استقبال کرد از شام. گفت مواد کیک رو بده من کیک درست کنم یا برم بخرم، ولی حوصله نداشتم و زودی رفتم تو تخت لالا. دلم نبود با ناراحتی کل ملت و البته خودم واسه حادثه پلاسکو، ماهگرد بگیرم. البته اون روز روز سوم بود نه اول. ولی به هر حال. به تعویق انداختمش.

امروز رو انتخاب کردم واسه جشن ماهگرد. صبح مواد پان اسپانیا رو آماده کردم و درست کردم. اصلا کار ساده ای نبود. فکر می کردم خیلی آسون تر از این حرفا باشه. الان کلی ظرف کثیف در انتظارمه و چون بیشترشون قابلمه ایناس، نمیشه گذاشت تو ماشین ظرفشویی. هییی

راستی دیشب، مونده بودم که شام چی درست کنم. یه کم باقالی پلوی اهدایی! داشتیم. داشتم فکر می کردم به تن ماهی، دیدم ما هرررررررر روز و شب داریم پروتئین میخوریم. تا حالا غذای بدون گوشت یا مرغ یا ماهی درست نکردم و بقیه روزا هم که خونه خانواده ایم، حتما یکی از این سه تا رو داره غذاها. یعنی کم کم 5 ماهه که گوشت از سبد غذاییمون بیرون نرفته، حتی یه وعده!!!!!! خب خیلی بده. این بود که دست به دامن سبزی کوکویی های توی فریزر شدم! واسه اولین بار! خخخ. خیلی هم خوشمزه شد کوکوسبزیم!

راستی از قیمه م گفتم؟ طعمش عالی بود. مثل قیمه های عمه شده بود. به خودم افتخار کردم شدید. خخخخ.

ممکنه تو همین ماه برم سر کار. باید تو این فرصت کارای دلخواهم رو انجام بدم. ضمن اینکه مقاله لعنتی هنوز مونده