کنکور

سلام سلام. لانی کنکوری اومد. با دست خالی. خخخ. فکر کنم هیچی قبول نشم. نمیدونم. بد ندادم. خیلیاش رو زدم ولی اینکه درست زده باشم یا نه رو نمیدونم. رو دعاهای شما حساب کردم خلاصه. بریم سراغ تعریفیا.

دوشنبه خیلی کار داشت. تا 7 شرکت بودم. همش بدو بدو. کلی جلسه خفن رفتم. سیگما نرفته بود سر کار و عصر خوابیده بود. از سر کار رفتم پارکینگ ماشینمو تحویل بگیرم. داده بودیم بشورن. دیدم دزدگیرش قاطی کرده. یه ربع بغل گوشمون آژیر زد تا بالاخره ساکت شد! سر راه رفتم دفتر فنی که یه سری جزوه پرینت کنم این دو سه روزه بخونم! طرف لپ تاپش مشکل داشت کلی معطل شدم تا فلشم رو بخونه، وقتی خوند دیدم نریختم تو فلش! لپ تاپ شرکت رو با خودم آورده بودم که تو این دو روز مرخصی اگه کاری پیش اومد از خونه انجام بدم. در این حد مسئولیت پذیر! هیچی همونجا لپ تاپ رو باز کردم و فایلا رو ریختم دیدم 100 صفحه شد! از آقاهه پرسیدم چنده پرینت؟ گفت برگی 500. هیچی دیگه بیخیال شدم و 10 صفحشو پرینت کردم فقط! تو شرکت پرینتر داریم. دوستم بهم گفت همینجا پرینت کنم، گفتم نه زیاده، درست نیست. ترجیح دادم کلا پرینت نکنم دیگه. تا برسم خونه 8 شد. سیگما نگرانم شده بود دیگه. برام آب پرتقال گرفته بود. بسی چسبید. بعد هم نشستیم با هم گرگ و میش رو دیدیم و شام خوردیم. بعدشم ممنوعه رو همون شب دیدیم و خوابیدیم.

سه شنبه 9 اینا پاشدم و از 10 نشستم سر درس خوندن. آخ که چقدر خونه بودن خوب بود. با لباسای راحت ولو شده بودم درس میخوندم. به گل هام رسیدگی کردم کلی. هی میوه واسه خودم پوست میکندم و میخوردم. نهار رو تو آشپزخونه روبروی گل هام میخورم. رو زمین، همونجایی که آفتاب ظهر میفته میشینم و نهار میخورم با ویوی گلای قرمز و سرخابی شمعدونی و اون یکی گلا که اسمشو نمیدونم. ظهر باز درس خوندم و 4 خوابیدم. بعد واسه خودم شیر نسکافه درست کردم با شکلات خوردم و درس خوندم تا سیگما اومد. وقتی اومد دیگه درس تعطیل. شام خوردیم و گرگ و میش دیدیم و بعد هم نشستیم پای دیدن فیلم گان گرل! نصفش رو دیدیم، جالب بود. بعد سیگما خوابش میومد و دیگه خوابیدیم.

چهارشنبه اولین روز اسفند بود. صبح از همون 10-10.5 نشستم پای درس و میوه بساط! تو خونه موندن عالیه. نهار خورش کرفس خوردم و درس و باز عصر یه چرت خوابیدم. شانس من حالا که خونه موندم، یکی از خونه پشتی ها (دوتا اونورتر) رو دارن میکوبن. همش صدای مته برقی خفن میاد! کر شدم. ظهر هم یه چرت خوابیدم که یکی زنگ در رو زد بیدار شدم! خیلی عجبیه. همیشه ظهرا که من خونه ام، زنگ در رو میزنن و چیزای چرت میگن. مثلا باغبون نمیخواین یا از این چیزا. فکر کنم آمار میگیرن که کی خونه هست و کی نیست واسه دزدی! کلی دلم هله هوله میخواست. کرانچی داشتیم. باز کردم نصفشو خوردم! شیر نسکافه هم خوردم و درس خوندم. سیگما اومد و دیگه درس تعطیل. شام پیتزا خانواده سفارش داد و رفت حمام. لباسا رو ریختم تو ماشین یه دور. گرگ و میش دیدم تا سیگما اومد از حمام و شام هم رسید و بقیه گان گرل رو پلی کردیم و دیدیم. قشنگ بود فیلمش. خوشم اومد. بعد رفتیم بخوابیم که سیگما بیهوش شد ولی من اصلا خوابم نمیبرد. تا 3 بیدار بودم. هی تو تخت وول میخوردم تا شاید خوابم ببره. نمیبرد میرفتم اون اتاق درس میخوندم، دوباره میومدم واسه خواب باز نمیشد میرفتم درس. سه بار این کارو کردم تا بالاخره 3 خوابیدم.

پنجشنبه 2 اسفند، درس خوندنم جدی تر شد. دیدم وقت کم دارم و یه عالمه چیز باید بخونم! خوندم و خوردم و خوابیدم و خوندم. دو بار هم لباس شستم و پهن کردم. سیگما که اومد شام خوردیم و گرگ و میش دیدیم و باز رفتم تو اتاق درس خوندم. آخر شب هم با هم نشستیم تست استعداد پارسال رو بزنیم که همه درک مطلباشو اشتباه زدیم. تصمیم گرفتم فرداش درک مطلب نزنم اصلا! 11 اینا رفتیم بخوابیم ولی خوابم نمیبرد. فکر کنم 12 خوابیدم.

جمعه 3 اسفند، روز کنکور، ساعت 6:15 بیدار شدیم و صبحونه خوردیم و از زیر قرآن رد شدم و رفتیم به سمت حوزه. خیابونا خیلی خلوت بود. تا دم در حوزه با ماشین رفتیم. صف کیف دادن هم خلوت بود برخلاف سالای پیش. کلاسمون خیلی سرد بود و شوفاژش خراب. بخاری برقی آوردن ولی بازم سرد بود. 8.5 امتحان شروع شد. اول تخصصی بود که خوب شروع کردم. دو سه تا درس رو نخونده بودم ولی بازم زدم. بعدشم برگه عمومی. 12 هم تموم شد. کیفم رو سه سوت تحویل گرفتم و با مترو رفتم خونه مامانینا. مامان برام سوسیس بندری درست کرده بود. خیلی هوس کرده بودم. یه عالمه خوردم. کلی گپ زدیم و داستان کابینتا رو مصور تعریف کرد و بعد رفتم رو تخت نازم، زیر دوتا پتو خوابیدم. بیهوش شدم. عصر که بیدار شدم بابا اومده بود. کنکورو تعریف کردم براش و بعد نشستیم سر گردو شکستن. (گردو رو با پوست سفتش میگیریم و کم کم به اندازه نیازمون میشکونیم. میگن مغز آجیل خاصیتشو زود از دست میده) وسطای کار بودیم که بتاینا اومدن. وای که چقدر جیگر شده تتا جانم. البته واسه اینکه تیلدا باهام بد نشه، اول اصلا سمت تتا نرفتم. تیلدا موهاش رو کوتاه کرده بود و کلی باهاش حرف زدم و بازی کردیم و بعد کم کم رفتم سراغ تتا. یعنی اون اومد سراغ من. بیشتر سعی کردم با تیلدا بازی کنم و انصافا معلوم بود حالش بهتره از همیشه. گردوها رو جمع کردیم و تتا با کیک تولد 9 ماهگیش و دندون درآوردنش عکس انداخت و بعد سیگما هم اومد. مامان باقالی درست کرده بود خوردیم و داداشینا هم اومدن. شام خوردیم و کیک ردولوت دندونی. بتا برام یکی از مانتوهای فرمش رو آورده بود که یکی دوبار بیشتر نپوشیده بود و بعد خورده بود به بارداری و اضافه وزنش و دیگه سایزش نشده بود. داد به من. نو بود و سایزم بود. حال کردم. دیگه تا رفتیم خونه و بخوابیم ساعت شد 1.

امروز، شنبه با سیگما اومدم سر کار. یه عالمه کار داشتم که تا ظهر انجام دادم. راستی نگفتم که سه شنبه و چارشنبه، خصوصا سه شنبه، یه عالمه کار تو خونه انجام دادم! خلم من! وقتی مرخصیم نباید انجام بدم. ولی خب نمیتونم بذارم کار بمونه رو هوا! دیگه الان یه کم سرم خلوت شد اینا رو نوشتم. دوس داشتم میزتکونی کنم ولی حال ندارم. خیلی کثیفه میزم. ببینم میتونم خورد خورد تا عصر تمیزش کنم 

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
شهره شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 04:11 ب.ظ

بسلامتی .انشالله قبدلی. خوونه تکونی شروع نکردی؟

نه دیگه داشتم درس میخوندم تا دیروز. گفتم حالا خورد خورد اسفند خونه تکونی می کنم. ببینم این هفته میتونم توی کابینتامو تمیز کنم

فرناز یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 10:28 ق.ظ

ایشالا قبول میشی. چقدر پرینت گرون شده بیچاره دانشجوها. زندگی ایده آل من اینه که یه جا دراز بکشم درس یا کتاب بخونم هر از گاهی هم برم پیاده روی


عاشقتم. ایده آل کی نیست اینجوری؟
درس هم نه. کتاب و گوشی و البته پیاده روی و خرید

رویای ۵۸ یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 01:54 ب.ظ

موفق باشی خااااااانوم

مرسی عزیزم

Zahra دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 10:33 ق.ظ http://narsis16n86.blogfa.com

خسته نباشی لانداجان، من که امسال کلا شرکت نکردم، پارسال سر مصاحبه خیلی بهم استرس وارد شد، آخرش هم هیچی به هیچی، از حالا به فکر باش و از کسایی که قبلا قبول شدن پرس و جو کن، ان شاءالله قبولی

فکر خوبیه ولی زیاد حوصله ندارم. الان فکر کنم مصاحبه برم رد میشم. یادت نیست زمان مصاحبه کی بود؟

Zahra دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 01:43 ب.ظ http://narsis16n86.blogfa.com

یک بازه یک ماهه است از اوایل خرداد تا اوایل تیرماه که برای هر دانشگاه یکی دو روز تعیین میشه.مثلا پارسال شهید بهشتی همون اوایل بود، ولی دانشگاه تهران افتاد تو تیرماه. یه جوری تاریخ هارو تنظیم میکنن که بتونی به شهر دیگه هم برسی و تداخل نداشته باشن

چه خوب. مرسی که گفتی. سنسی نداشتم به تاریخای مصاحبه. حالا خدا کنه کار به اونجاها بکشه

تیلوتیلو یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 10:21 ق.ظ

کجا موندی دختر جان؟
کلی وقته نیستی و ازت بی خبریم
دلتنگ شدیم
بیا دیگه

تیلو کلی سرم شلوغ شده. نمیرسم بیام زیاد. دیگه بالاخره امروز تونستم پستی که از دیروز صبح شروع کنم رو تموم کنم

رویای ۵۸ یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 10:38 ق.ظ

لاندا جان کجایی؟

سلام عزیزم. اومدم با یه پست طولانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد