چند روز تعطیلی وسط بهمن

سلام سلام. چطورید؟ تعطیلات خوب بود؟ بیاید بگید چه کردین با تعطیلات؟ ما که فقط خوردیم و خوابیدیم.

سه شنبه پیش رو زیاد یادم نیست. مسابقه داشتیم که تشکیل نشد و یه ساعت زودتر رفتم خونه خوابیدم. بقیشم یادم نیست باز.

چهارشنبه از شرکت رفتم خونه مامانینا. بدون ماشین. انقدر زودتر رسیدم. حال داد. کلی کپل بازی کردم تا تیلدا بیدار شد. بعدشم کلی با تیلدا بازی کردم. سیگما و داماد و داداشینا اومدن. کاپا کلی شیرین زبونی کرد واسم. خیلی باحال شده. تا شب اونجا بودیم و بعد رفتیم خونه، بیهوش شدم. روزای تعطیل در پیش بود. همسایه بالایی و پایینیمون هم رفته بود مسافرت. خونه ساکت و آروم.

پنج شنبه 18 بهمن، صبح تا 11.5 خوابیدم. اساسی حال داد. بعد یه کم درس خوندم تا عصر که رفتم کلاس. وسط کلاس سیگما پی ام داد که میای بریم سینما؟ بلیط جشنواره داریم. گفتم آره. آخرای کلاس رو پیچوندم رفتیم سینما. فیلم "دیدن این فیلم جرم است". سیاسی بود. اگه بسی.جی بودی قشنگ بود! من زیاد حال نکردم. بعد از فیلم با پسرخاله کوچیکه سیگما شام میخواستیم بریم مرغابی زیبا که جمع کرده بود، رفتیم ترنج. چیزبرگر گرفتیم رفتیم آفیس سیگما، اونجا خوردیم. خیلی باحال بود چیزبرگرش. چرب و چیل بود ولی خیلی. بعدش دیگه دوماشینه بودیم. سیگما پسرخالشو رسوند و منم رفتم خونه و سیگما اومد خوابیدیم.

جمعه 19ام، 7.5 صبح پاشدم رفتم کلاس. خوب بود کلاس. 12 هم تموم شد و کلاس بعدی نداشتم و برگشتم خونه. دیگه جلسه آخر بود خدا بخواد. اومدم خونه و حلقه زدم واسه خودم. بعد با یه حال خوب نهار خوردم و یه کم اینور اونور رفتم و 2 اینا خوابیدم. 5 بیدار شدم سیگما اومده بود. بهش گفتم چرا همش خونه نیستی؟ آخر هفته، عصرای وسط هفته همش نیستی. بعد بحثمون شد یه کم. رفتم حمام و اومدم حاضر شدم رفتیم خونه مامانشینا. اونجا هم نینی بازی و شام و تا 11 بودیم، بعد اومدیم خونه خوابیدیم. من خوابم نبرد و بیدار شدم و بازی Quiz of Kings رو نصب کردم، همش بازی می کردم. یه کمم درس خوندم تا 2. راستی کپلم دندون درآورده. دوتا پایین.

شنبه 20ام، 11.5 بیدار شدم و چای دم کردم. سیگما که بیدار شد دید چای گذاشتم، آشتی کردیم و کلی خامه و خامه شکلاتی و اینا خریده بود که نشستیم یه صبحونه مفصل خوردیم. بعد از مدت ها با هم صبحونه خوردیم. بعد دیگه قرار شد من درس بخونم و سیگما به کاراش رسیدگی کرد. کلی مفید خوندم. ظهر اومدم با هم نشستیم یه قسمت ممنوعه دیدیم و شیرنسکافه خوردیم. بعد هم فیلم اینگلریوس بستردز رو پلی کردیم و یه عالمه چیپس  و تخمه خوردیم. انقدر خوردیم که من سیر شده بودم دیگه. سیگما هم دوتا نیمرو خورد. فیلمش جالب بود ولی خب الکی بود. این وسط هم کلی خوش می گذروندیم. 11 شب رفتیم تو تخت بخوابیم که بجاش کوییزآوکینگز بازی کردیم تا 1! دیگه 1 رضایت دادیم و خوابیدیم.

یکشنبه 21 ام، صبح بین التعطیلین، من با گیلی اومدم سر کار، خیلی خلوت بود خیابونا، جاپارک هم بود همین نزدیک پارک کردم. سر کار هم خیلی خوب بود. هیشکی نبود. ساکت و آروم به کارام رسیدم. البته دوستام بودن به جز یکیشون که شب خواستگاریش بود. چون صبح زود اومده بودم عصر هم زود رفتم و قبل از 5 خونه بودم. همسایه ها هم که نبودن و خونه خلووووت. از 5 تا 7 خوابیدم. بیهوش شدم در واقع. 7 بیدار شدم یه کم درس خوندم و بازی کردم تا 8.5 که سیگما اومد و شام خوردیم و نشستیم پای بازی. خیلی حال داد. تا 2 نصف شب بیدار بودیم بازی می کردیم.

دوشنبه 22 بهمن، بازم دیر بیدار شدیم. 12. صبحونه خوردیم و بعد گوشت که دیشب خریده بودیم چنتا تیکه نرمش رو جدا کرده بودیم، بیفتک کردیم و خوردیم. سیگما رفت شرکت و من یه کم درس خوندم. حلقه زدم و رفتم حمام. بعد هم حاضر شدم و سیگما با پسرخاله هاش اومدن دنبالم که بریم سینما. فیلم متری شیش و نیم. هاه. بسی دوس داشتم این فیلم رو برم. بالاخره جور شد. از صبح هم داشت بارون میومد. تو بارون رفتیم سینما. این بازیه رو به پسرخاله های سیگما نشون دادم و نسخ شدن دیگه. تا فیلم شروع شه بازی کردیم کلی. فیلمش واقعا قشنگ بود و ناراحت کننده. مثل ابد و یک روز بود تقریبا. البته خیلی هم متفاوت بود. آخراش یه کم گریه م گرفت. بعد از فیلم، رفتیم فست فودی که پسرخاله ش تعریفشو کرده بود. پیتزا و سیب زمینی گرفتیم. بسی چسبید. بازم کلی بازی کردیم. پسرخاله اسکیپ روم رو هم بهمون معرفی کرد. قرار شد بریم بعدا. دیگه اونا رو رسوندیم و خودمونم رفتیم خونه خوابیدیم.

سه شنبه 23ام، صبح با سیگما اومدم. دیر رسیدم یه کم. یه عااالمه هم کار داشتم. عصری خودم رفتم خونه. تا رسیدم به مامان زنگیدم و حرف زدیم. بعد سیگما اومد و شام خوردیم و سردم بود رفتم زیر پتو و یه عالمه بازی کردیم. بعد هم یه شیر داغ و شکلات خوردیم و یه کم نشستیم و من 11 بیهوش شدم. سیگما دیرتر اومده بود بخوابه.

چهارشنبه 24ام که امروز باشه هم صبح با سیگما اومدم شرکت و عصری میخوام برم خونه مامانینا. بالاخره تونستم این پست رو که خورد خورد نوشته بودم کامل کنم.

راستی یه چالش نحوه آشنایی با دوستام راه انداختیم تو واتس اپ، که هممون رو برد به روزای قدیم. یادش به خیر...

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 01:24 ب.ظ

ماهم رفتیم مسافرت اونم حدود ۲۸۰۰ کیلومتر تقریبا یک چهارم ایران رو تو این پنج روز گشتیم

وااااوووو. به به. آقا کاش وبلاگ داشتی تعریف میکردی برامون خب

رویای ۵۸ چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 02:12 ب.ظ

بوس بهت

قربونت

میلو چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 04:46 ب.ظ

اسکیپ روم چیزباحالیه. ما دو سال پیش رفتیم اونی که توی فلسطینه. خوش گذشت بهمون :دی

عه چه جالب. فکر کنم با روحیات منم سازگار باشه حسابی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد