سینما و دور همی 4 نفره

درود و صد سلام! آقا من کلی درگیری فکری دارم این هفته. یه کار جدید واسه خودم تراشیدم (کار به معنی جاب نه البته!) که باید 5شنبه دوجا برم جلسه. بعدشم که عصر خونه بتا و بعدشم که بدوام بیام برم خونه مادرشوهر. بعد این وسط کلی هم کارای دیگه داشتم. مثلا اینکه در یک حرکت خودشیرینانه، زنگ زدم به مادرشوهر و گفتم کمک اینا نمیخواین واسه مهمونی، میخواین من چیزی درست کنم؟ و خودم پیشنهاد دادم که دسر کارامل درست کنم براشون. و باید دو دور درست کنم چون یه قالب بیشتر ندارم. برنامه ریخته بودم که سه شنبه یکیشو درست کنم و اون یکیشو چارشنبه که یهو دوستم پی ام داد که دارم بلیط سینما میخرم، گفتم شما هم دوس دارین بیاین و چون بیچاره هر بارکه پیشنهاد داده یه جا بریم، ما نتونستیم بریم سریع این بار اوکی دادیم. بلیط عرق سرد رو گرفته بود، سینما شهرک که فیلم قبلی رو هم همونجا رفته بودیم و دوسش داریم. خیلی خوشگله محوطه ش. طبقه 5 پاساژ رو سنگفرش کردن و کلی مغازه های باحال. فکر میکنی تو خیابونی تا طبقه 5 پاساژ. باحاله خلاصه. تازه دفعه قبلی اونا شام مهمونمون کرده بودن و خیلی وقت ازش گذشته بود و ما هنوز دعوتشون نکرده بودیم. این بود که تا تنور داغ بود برنامه شام رو هم چیدیم که بتونیم مهمونشون کنیم. خلاصه اینجوری شد که سه شنبه رو از دست دادم واسه کارام. هم آماده کردن دسر و هم شستن لباسا و یه ذره جمع و جور کردن خونه و این حرفا.

دوشنبه از شرکت رفتم خونه مامانینا. خیلی خیلی خسته بودم. از دم خونه مامانینا نون گرفتم و ساعتم رو هم باطری انداختم. وقتی رسیدم یه کم خوابیدم و سرحال شدم. بعد با مامان عصرونه خوردیم. هیشکی نبود جز خودمون. خانم پسرخاله یهو همون روز دعوتمون کرده بود شام بریم خونشون ولی چون بابا و سیگما نبودن ما نرفتیم. بتا رفته بود. من رفتم حمام و بعد با مامان نشستیم گردو شکوندیم. ما گردو رو مغز نمیخریم چون میگن خاصیتش میره و بهتره تو پوست باشه. بعد هر چند وقت یه بار به اندازه مصرف کوتاه مدت میشینیم با هم میشکونیم. البته که له گردوی بدبخت رو درمیاریم و مثل مال بیرون خوشگل نمیشه، ولی خب بهتره. مامانینا کلی حجم اینترنت دارن که مصرف نمیشه، منم کل سریال دلدادگان از اول رو دانلود کردم که تو وقتای پِرت ببینم. اون شب هم دلدادگان رو دیدیم و وسطش تنهایی شام خوردم و وقتی تموم شد راه افتادم سمت خونمون. وقتی رسیدم سیگما هنوز نیومده بود، ولی زود اومد. یه کم گپ زدیم و خوابیدیم.

سه شنبه 17 ام، صبح زود رفتم یوگا. مربی نیومده بود و بچه ها به من گفتن تو شروع کن تا مربی بیاد. دیگه منم رفتم جاش ایستادم و نرمشای اولیه تکراری رو دادم به بچه ها و مربی وسطش اومد و کلی تشکر کرد و تا حاضر بشه بیاد گفت ادامه بده و بعد اومد و بقیشو خودش رفت. حال داد. بعدشم رفتم شرکت و یکی از همکارا کفشای چرم طبیعی تولیدی باباش رو برام آورده بود که تست کنم. آخه باباش ناراحتی ریه گرفته بود و مجبور بود تولیدیش رو جمع کنه و کفشا رو واسه فروش گذاشته بود. دو جفت ازش برداشتم. یه قهوه ای سه سانتی و یه مشکی کالج. مشکیه اندازه خودم نیست، بهم کوچیکه. ولی گفتم کادو تولد میدم به بتا. البته اگه سایزش باشه. خلاصه که حال کردم. دوتا کتاب هم سفارش داده بودم برام آورده بودن. روز خرید بود کلا. عصری میخواستم تا ساعت کاریم تموم شد برم خونه ولی کلی کار پیش اومد و رفتم یه جلسه و یه ساعت اضافه کار موندم و بعدشم 1 ساعت تو ترافیک بودم تا برسم خونه. اعصابم خورد شد حسابی. تا رسیدم 6:15 بود و 7.5 با دوستامون قرار داشتیم. گوشیمم تو ماشین جا گذاشته بودم. به سیگما زنگیدم که من دارم میخوابم، 7 بیدارم کن. اونم اومده بود و رفته بود حمام و 7 منو بیدار کرد. پاشدم سریع حاضر شدم که بریم. تا رفتیم تو پارکینگ یادم افتاد اتو مو رو روشن گذاشتم. دوباره برگشتم بالا و صدتا قفل باز کردم و دیگه یه ربع دیر رسیدیم به نوا و فرشاد. رستوران عصر رنسانس شهرک قرار داشتیم. ما پیتزا چانو و سالاد سزار سوخاری سفارش دادیم! انگار نه انگار من رژیمم! دو تیکه پیتزا و یه تیکه نون سیر و یه کم سالاد خوردم. ولی خب همینشم نباید اینجوری می خوردم. البته عصرونه هام رو هم نخورده بودم که بخشی از کالری زیادی که شب میگیرم خنثی شه. ولی خب به هر حال زدم زیر رژیم دیگه. شام رو ما حساب کردیم و بعدش با هم با ماشین ما رفتیم سینما شهرک، فیلم عرق سرد. دوس داشتم فیلمشو. در مورد خانمای بازیکن تیم ملی بود که شوهرشون اجازه خروج بهشون نمیده! خوشمون اومد. چقدر امیر جدیدی هم خوب بازی کرده بود چندش. بعد از فیلم تا ماشینشون رسوندیمش و تو راه سیگما از بیزینس جدیدش گفت و فرشاد هم خوشش اومد و یه راهنمایی های واسه بازاریابیش کرد و حالا قرار شد بیشتر با هم حرف بزنن، شاید همکار بشن. دیگه بعدش رفتیم خونه. تو راه به سیگما گفتم ازش دلخورم تو سینما بهم گفت بلند نخند. البته بالطبع قهقهه نمیزدم! گفت آخه اون تیکه فیلم نکته مثبت 18 داشت و تو نگرفته بودی و هی داشتی میخندیدی، ضایع بود. عذرخواهی هم کرد. من پذیرفتم دیگه. رفتیم خونه و کارای قبل خواب رو کردم و خوابیدیم. ساعت رو هم دیرتر کوک کردم که حداقل نیم ساعتی بیشتر بخوابم.

امروزم صبح دیرتر اومدم شرکت (البته نه با تاخیر، دیرتر ساعت شناورمون)، جلسه داشتم باز. واسه عصری هم کلی برنامه دارم. باید برم لباسا رو بشورم، حمام برم و یه کم به ابرو اینام برسم، لاک یشمی بزنم رو همین ژلیشم و بعد دسر هم درست کنم و لباسای فردامو آماده کنم که فردا باید 4 جا برم از صبح تا شب. تازشم باز فردا شب نمیتونم به رژیمم پایبند باشم. خلاصه که یه کم کارام تو هم گره خورده از نظر زمانی. ببینم به چه کارایی میرسم. 

نظرات 3 + ارسال نظر
خورشید پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 07:09 ب.ظ http://khorshidd.blogsky.com

سلام
خیلی اتفاقی رسیدم به وبتون
شادیها ت پایدار

مرسی عزیزم. همچنین شما

سارا س شنبه 21 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 06:04 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی؟ من همیشه ذوق خوندنتو دارم ومطمئن باش هیچوقت سیر نمیشم از خوندن اینجا.
چندروزی هست که مریضم و فشارم همش بالاست و همش در راه دکتر وخونم ولی خوندن اینجاهمیشه بهم آرامش میده.خیلی دوست دارم و برات بهترینها رو از خدا میخوام.

سلام عزیزم. ای وای خدا بد نده. چرا؟ فکر کنم یه مریضیه که فشار رو میبره بالا. مامان منم همینجوری شده بود. قشنگ بشین ریلکس کن، کار نکن. داروهاتم سر وقت بخور. ایشالا زود خوب میشی

سارا س شنبه 21 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 06:06 ب.ظ

راستی عزیزم همیشه کامنتام نصفه است برات کامنت میزارم و وقتی تاییدمیکنی میبینم نصفش نیست بلاگ اسکای جدیدا خیلی شکموشده

جدی؟ چه بد. بلاگ اسکای دیوانه کرده منو. خیلی سخت باز میشه و تایید میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد