دومین سالگرد ازدواج

سلام سلام، من اومدم بعد از 3 روز تعطیلی رفرشینگ حسابی.

یادتونه که سه شنبه عصر قرار بود گلدونامون رو بیارن؟ آوردن. 6 تا باکس 25 تایی سفارش داده بودیم. همگی رفتیم لابی شرکت تحویلش گرفتیم و اومدیم بالا. کل طبقه دورمون جمع شده بودن گلامون رو ببینن. یه سری از بچه ها که چیدنشون رو دیوارای پارتیشن. چن نفرمون هم میخواستیم ببریم خونه که گلدوناشو عوض کنیم. حالا من کلاس زبان هم داشتم و کلی کتاب باید با خودم میبردم به اضافه کلی چیز دیگه. کیفم و دوتا ساک سنگین باهام بود و باکس این گل ها! تا به ماشین برسم دست نموند برام! گل ها رو گذاشتم تو صندوق عقب و رفتم کلاس. خیلی دوس دارم کلاس زبانمو. قشنگ چیزای جدید یاد میگیرم. تازه کلی هم سر کلاس حرف می زنم و وقتی میام بیرون دوس دارم هنوز به انگلیسی حرف زدن ادامه بدم. خلاصه تا 8.5 کلاس بودیم و بعد رفتم خونه. 9 رسیدم. سیگما نبود. مامانشو برده بود دکتر. منم واسه خودم شام خوردم و فیلم دیدم. سیگما اومد و شام خورد. با خودش رولت آورده بود. من خیلی خسته بودم و میخواستم بخوابم ولی سیگما گفت که باید اول رولت بخوریم. دیگه شیر قهوه درست کردم و با رولت خوردیم و خوابم پرید. تا نصف شب بیدار بودم و خیلی دیر خوابیدم. هر چی باشه شب سه روز تعطیلی بود، نباید زود میخوابیدم.

چهارشنبه 31 شهریور، روز عید قربان بود. 9.5 اینا بود که بیدار شدیم و سیگما گفت که نظرت چیه حلیم مجید بگیرم؟ گفتم اگه حال داری برو بگیر و رفت. منم یه کم دراز کشیدم ولی خوابم نبرد. وقتی سیگما اومد بلند شدم و دیدم اوه اوه، گردنم گرفته. اصلا نمیتونم به سمت چپ بیارمش. هر چی ماساژ دادیم خوب نشد. دیگه همونجوری کج کج حلیم خوردیم و چقدرم خوشمزه بود. جاتون خالی. بعد رو تخت دراز کشیدیم و یهو موبایلم زنگ خورد و دیجی کالا بود. پاوربانکو آورده بود. سیگما فهمید واسش یه چیزی خریدم دیگه. آهان نگفتم؟ من دیروز دیدم دیجی کالا پاوربانک سیلیکون پاور رو تخفیف شگفت انگیز زده با 80 تومن تخفیف. بعد سیلیکون پاور مارک خیلی خوبیه. من هاردشو داشتم. دیدم عالیه سفارش دادم. بعد شب قبلش به سیگما گفته بودم که پاوربانک 300 شده و خودشم گفته بود که نگیر. وقتی سه شنبه سفارش دادم، بهم پی ام داد که یادته میخواستی برام کفش گراد بگیری؟ بگیر. منم نمیخواستم لو بره ولی گفتم باشه بریم بگیرم. (قبلا یه سری بن گراد خریده بودم از کسی) خلاصه اون موقع رفتم سریع پایین تحویل گرفتم و بردم تو اتاق قایمش کردم. هی میپرسید چی گرفتی برام؟ منم لو نمیدادم. بعد دیگه رفتم سراغ آشپزخونه که افتضاح بود. 3 روز همش شبا دیر رفته بودم خونه و همه ظرفا مونده بود. همه رو چیدم تو ماشین. لباسا رو هم ریختم ماشین شست ولی گردن کج نتونستم پهن کنم و سیگما کرد. اتاقا رو هم مرتب کردم. بعد هم نشستم پای بساط گل کاری. بعضی از گلدون کاکتوسا رو عوض کردم و کلی خاک بازی کردم. سیگما هم داشت گلدون کریستال منو میشست (گفت این خطریه، بذار خودم زود بشورمش) بعد پایه ش از خودش جدا شد و خودش فرود اومد تو سینک و یه گوشه ش لب پر شد! پایه اش هم جدا شد! شت! البته تقصیر اون نبود. ولی ضد حال بود دیگه. ظهر کلی با هم گپ زدیم و گردنمو بستم و گرم کردم و  خوابیدیم. عصری که بیدار شدم هنوز درد می کرد گردنم. رفتم دوش آب گرم گرفتم، یه ذره بهتر شد ولی نه زیاد. هنوز کج بودم. آرایش کردم و رفتیم خونه سیگماینا. همونجوری کج کج. کلی نشستیم و با بچه هم نمیتونستم بازی کنم زیاد. بعد از شام رفتم یه کم رو تخت سیگما دراز کشیدم. نینی هم هی میومد برام کرم میمالید به گردنم. کرم مرطوب کننده! دیگه این طرف گردنم هم درد گرفته بود. خیلی خسته بودم. گوشت قربونی مامانبزرگ و خاله سیگما رو هم بهمون دادن. شب سر راه رفتیم از داروخونه به سفارش دوستام، قرص باکلوفن و پماد دیکلوفناک گرفتیم و استفاده کردم و خوابیدم.

پنج شنبه 1 شهریور، 10.5 اینا بیدار شدم. بهتر بود گردنم. ولی عادی نشده بود. صبحونه درست کردم و خوردیم. ساعت 1 پاشدیم بریم خرید. من یه انگشتر دولاین تو پیج الی گالری دیده بودم و پسندیده بودم. یه بارم که رفته بودم پالادیوم دستم کرده بود که هم سایزم نداشت و هم اینکه رزگلد بود ولی من طلایی میخواستم چون دوتا انگشتر رزگلد داشتم که به عنوان حلقه استفاده کنم. ولی طلایی مدل حلقه طور نداشتم. خلاصه قرار بود کادوی سالگرد ازدواجم این بشه. شعب الی رو سرچ کردیم و تک تک بهشون زنگ زدیم که ببینیم کدومشون دارن که آخر تصمیم گرفتیم بریم شعبه کوروش. رفتیم و از اون انگشتر طلاییشو داشت که کوچیک هم بود و تقریبا سایز دستم. البته باید یه کم چسب میزدم باز تا تنگ بشه. خلاصه خریدیم و بعد رفتیم سوار ماشین شدیم که بریم گراد فاطمی. سر راه یه دفتر فنی دیدیم و سیگما رفت صورتحسابای ساختمون رو پرینت کرد که تحویل مدیر ساختمون جدید بدیم. استعفا داد از مدیر ساختمون بودن. کلا که بخاطر کارای خودش اصلا وقت نداره، کارای ساختمون دیگه قوز بالاقوز بود! سوار که شد از دم یه مغازه رد شدیم که من از کاغذکادوهاش خوشم اومد و دور زدیم برگشتیم که برم بخرم. دیدم عه چقدر چیزمیز تزیینی داره. گفتم واسه سالگرد ازدواج چی داری؟ بادکنکای خوشگل داشت. با گاز هلیوم پرش کرد و دوتا شمع سبیل و لب هم خریدم و کلی کاغذ کادو. با اونا رفتم سوار ماشین شدم و کلی ذوق کرد سیگما. بعدش رفتیم گراد. کفشاش رو نپسندیدیم و به جاش یه کت تک اسپرت چارخونه پسندیدیم که خیلی به سیگما میومد. بعدشم کیف پولاشو دیدیم که چقدر خوشگل بود. قرار بود روز مرد (که فروردین بود) واسه سیگما کیف پول بگیرم که هنوز نتونسته بودیم. دیگه دیدیم کیفاش خوشگله و خریدیم. قرار شد کیفه کادوی روز مرد گذشته ش باشه، کت کادوی تولد آینده ش باشه و اون چیزی هم که دیجی آورده بود کادوی سالگرد ازدواج. بعدش خواستیم بریم دکتر آرین پیتزا بخوریم که بسته بود و گفتن عصر باز میشه. به جاش رفتیم میخوش میدون سلماس و دوتا پیتزا قارچ و گوشت و پپرونی گرفتیم. پنج تا تیکه هم زیاد اومد که جعبه گرفتیم ببریم خونه. تو همه این فرآیندا گردن من کج بود. از میخوش که اومدیم بیرون رفتیم قنادی شهرزاد که خامه قنادی بخرم. خامه های شهرزاد خیلی خوشمزه س. سبکه. گفت طول میکشه آماده بشه. سیگما گفت میخوای کیک آماده بگیریم؟ گفتم نه، میخوام خودم تزیینش کنم    تو این فاصله یه جعبه کوچیک چیزکیک خرید سیگما. خامه آماده شد و رفتیم سمت خونه. دوستام بهم گفته بودن گردن دردت طولانی شده و دیگه برو آمپول بزن. رفتیم درمانگاه که داروخونه ش بدون نسخه آمپول نداد و رفتم دکتر ویزیت شدم. واسم سه تا آمپول نوشت. مسکن و شل کننده عضلات. همه رو زدم و نابود شدم. خیلی درد داشت بعد از آمپول. رفتیم خونه و مثل چی خوابم میومد ولی نخوابیدم و یه لیست خرید به سیگما دادم که واسه کیک خرید کنه و یه کم دراز کشیدم و بعد پاشدم رفتم سراغ کیک. با دستور اشرف سلطانی کیک اسفنجی درست کردم. تو قالب گرد. بعدشم تو اپ ماهدخت یه تزیین کیک دیده بودم که پروانه درست می کرد با کیک، همونو خواستم درست کنم که دیدم رنگ خوراکی ندارم. سیگما رفت خرید و من خامه رو آماده کردم و شروع کردیم به تزیین. پروانه م خوشگل شد. دوسش دارم. کیک رو گذاشتم تو یخچال و بادکنک سبیل و لب پارسالی رو دادم سیگما باد کنه و ریسه هم دادم که بزنه و خودم رفتم تو اتاق که پاوربانکشو کادو کنم با کاغذ کادوهای جدیدم. شبیه پیرهن مردونه کادوش کردم. اینم باز از ماهدخت یاد گرفتم. یعنی سرویس کردم اپش رو انقدر ویدیوهاش رو دیدم و کاندید کردم و حتی استفاده کردم. خیلی خوشگل شد. اومدم بیرون و تقدیمش کردم به سیگما. خیلی حال کرد وقتی دیدش. البته نذاشتم بازش کنه. اون رفت حمام و من هم حاضر شدم. آرایش حسابی کردم و موهامو اتو کشیدم. بعد هم یه پیراهن سفید نو داشتم که مامان سیگما از ترکیه برام سوغاتی آورده بود. همونو پوشیدم. سفید و نقره ایه. کفش نقره ای هم داشتم و باهاش پوشیدم. یه گل سر سفید هم زدم و سیگما هم حاضر شد و دوربین رو حاضر کردیم و آهنگ گذاشتم و کلی رقصیدیم و فیلم گرفتیم. بعدشم کلی عکس انداختیم و کادوهای هم رو دادیم. خیلی ذوق کرد از اینکه پاوربانک براش گرفته بودم. اونم مارکی که قبولش داره. منم که با انگشترم حال کردم. بعدشم شیر قهوه درست کردم و با کیکمون خوردیم و خاطره سازی کردیم. شب هم دیر خوابیدیم.

جمعه 2 شهریور، دقیقا 2 سال از روز عروسیمون گذشت. ساعت 10 بیدار شدیم و همونجا هی فیدیلیو رو زیر و رو کردیم که ببینیم نهار کجا بریم که هم جدید باشه هم غذاشو دوس داشته باشیم. رستوران کاپیتان رو انتخاب کردیم و از روی منوش هم غذامونو انتخاب کردیم و و واسه ساعت 1.5 رزروش کردیم. مامان سیگما یه اس ام اس قشنگ تبریک بهم داده بود. آشپزخونه دوباره منفجر شده بود با کیک پزی من. ظرفای توی ماشین رو درآوردم و باز ظرف چیدم توش. سیگما سرویس ها رو شست و منم آشپزخونه رو تمیز کردم. بعدشم حاضر شدم و رفتیم پاسداران. کافه رستوران کاپیتان بسی خوشگل بود. کباب ترش و لابستر سفارش دادیم! من تا حالا خرچنگ نخورده بودم. گفتم یه بار بگیریم ببینیم چیه. اصلا دوسش نداشتم. مثل ماهی بود تازه خامش! البته پخته بود ولی خیلی بد بود. کلی هم سس شیرین و اینا داشت که بوی زهم نده مثلا! اصلا دوسش نداشتم. خیلی هم گرون بود لعنتی. تازه کباب ترشش رو هم زیاد دوست نداشتم. اونم بوی گوشتش خیلی معلوم بود. تازه من حساس نیستم به بوی گوشت ولی اینجوری بود. البته کباب ترشه صد درجه بهتر بود. البته من همه اینا رو به سیگما نگفتم. فقط حال نکردیم زیاد. همین. بعدش دیگه برگشتیم خونه و من بی نهایت خواب بودم. بیهوش شدم و سه ساعت بعد با زنگ تلفن بیدار شدم. مامان بود. باز بهم تبریک گفت و همه ییلاق دور هم بودن. ولی حسودیم نشد. اینجا بیشتر خوش گذشت بهم. دیگه گوشت قربونی رو از ظهر گذاشته بودم بیرون و یخش آب شده بود و رفتم وایستادم به غذا پختن. به سیگما گفتم زودپز رو بیاره پایین تا سعی کنیم باهاش کار کنیم. یه بار همون دو سال پیشا باهاش غذا پخته بودم که خیلی بد بود. هم آب غذام زیاد بود، هم کلی بخار ازش با فشار بیرون اومده بود و همه جا رو به گند کشیده بود. طرز کار باهاشو سرچ کردم و استفاده کردم. خیلی خوب بود. نیم ساعته گوشت پخت و نرم نرم شد. حال داد. بعد با سیگما یه سر و سامونی به کیسه هایی که دو ساله کنار یخچال نگه داشتم دادیم و یه عالمه ش رو ریختیم دور. شیر قهوه با بقیه کیک پروانه ای خوردیم و بعدش من رفتم حمام. اون چنتا پیتزا رو گرم کردم و با شربت آبلیمو خوردیم. بعدشم غذاهای فردامونو آماده کردم و لباسای رو بند رو تا کردم و گذاشتم سر جاهاشون و سیگما هم مانتوهای منو اتو کرد. لاکم رو پاک کردم و لاک جدید زدم و دیگه آماده خواب شدم. خیلی سخت خوابم برد و صدبار بیدار شدم. بد خوابیدم ولی صبح خسته نبودم.

شنبه 3 شهریور، صبح 6.5 پاشدم که زود بیام شرکت که عصر بتونم برم خونه مامی. میخواستم دوشنبه برم ولی دوشنبه دوستم الهام که داره از ایران میره دعوتمون کرده کافی شاپ و نمیتونم برم خونه مامی. اینه که امروز اگه بشه میرم. ماشین رو نزدیک شرکت پارک کردم و اومدم. اول صبحه و خلوت. یه کم کارا رو کردم و بعد اینا رو نوشتم. پست کنم و برم دنبال بقیه کارها که شرکت داره شلوغ میشه.  

نظرات 13 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 12:54 ب.ظ

عکس کیک را که دیدم عالی بود
انشاله که صدسالگی عشقتون را جشن بگیرید
همیشه خوشبخت و شاد باشید

مرسی عزیزم
همچنین شما

فرناز شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 01:28 ب.ظ

سالگرد ازدواجتون مبارک امیدوارم سالهای سال با ایده های هیجان انگیز جشن بگیرین. خیلی همه چیز خوشگل بود.
منم اوایل ازدواج میترسیدم از زودپز استفاده کنم ولی الان دیگه بدون اون زندگی نمیتونم بکنم.

مرسی عزیزم.
وای آره زودپز خیلی ترسناکه. من دیروز که باهاش دوست شدم. حالا خدا کنه راضی نگهم داره

رابعه شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 02:46 ب.ظ

سالگرد ازدواجتون مبارک ایشالا که همیشه سالم و پر انرژی باشی.

مرسی عزیزم. خیلی ممنون

نازنین شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 04:15 ب.ظ

سلام لاندا، سالگرد عروسیتون مبارک، ایشالا همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشین

مرسی نازنین جان. لطف داری

سارا س شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 04:36 ب.ظ

قربون لاندای مهربونم برم خیلی لطف داری عزیزم بهم،فدای اون دل مهربونت بشم که نگرانم شدی تو کامنت بعدی که برات میدم بهت میگم کجابودم خیلی خیلی زیادددددد دوستتتتتت دارررررم و ساگرد ازدواجتون مبارک عزیزم انشاالله همیشه ی همیشه زندگی بر وفق مرادتون باشه.

وای به به خدا رو شکر که سالم و سرحالی و مشکل حادی هم نبوده. من واقعا نگران شده بودم. هیچ راه ارتباطی ای هم باهات نداشتم. بابت همه چیزایی که تو اون یکی کامنت تعریف کردی خیلی خیلی ممنونم. اصلا باورم نمیشد که یه وقتی که خودم نمیدونستم، یکی برام این همه دعا کرده. مرسی واقعا
خدا رو شکر که برگشتی و از این به بعد بیشتر می بینیمت

الهه شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 06:46 ب.ظ

عزیزم سالگرد ازدواجتون مبارک باشه.
براتون لحظه های خووووووش و خوشتر آرزو می کنم.
راستی الان به ذهنم رسید گفتم بپرسم، اگه از خط چشم مایع استفاده می کنی میشه مارکشو بهم بگی؟ جدیدا خط چشم میبلین که گرفتم پخش میشه و میریزه حالا یه باره گفتم خوبه از شما بپرسم. اگه سوالم بی ربط بود ببخشید.

ممنونم الهه جان. والا من الان خیلی وقته خط چشم مایع استفاده نمیکنم. به نظرم یه برق و یه خط واضحی داره مایع که من ترجیح میدم یه کم خط چشمم فِید بشه. البته سلیقه ایه واقعا. گاهی هم شاید مایع رو ترجیح بدم مثل مهمونیای جدی یا عروسی.
خلاصه قبلا خط چشم مای استفاده می کردم و راضی بودم.

رویای ۵۸ شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 07:18 ب.ظ

سالگرد ازدواجتون مبارک لاندای عزیز

مرسی رویا جان

سارا س یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 06:59 ب.ظ

قربونت خودت ودل مهربونت من کاری نکردم برات یعنی تنهاکاری بود که ازدستم برمیومد و بخداقسم هم تو تهران هم مشهد همیشه تو فکرم بودی.
بله عزیزم انشاالله ازاین به بعد همش اینجام یعنی سما پست نذاشته من کامنتو گذاشتم

ای جان شما همیشه لطف داشتی به من

مامان ایلیا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 10:01 ق.ظ

سالگرد ازدواجتون مبارک انشالله در کنار بچه هاتون از این جشنها بگیرن همیشه شاد باشین لاندا جونم همیشه ازت ایده گرفتم تولد شوهرم بود براش پاور بانک خریدم باماریک ای دیتا نمی دونم خوبه یا نه ولی خیلی خوشش اومد و سورپرایز شد
قابل توجه اله جون که درمورد مارک خط چشم پرسیده بودن من از مارک دو سه استفاده میکنم خطچشم وریملش عالیه ولی یکم گرونه

مرسی عزیزم. چه جالب. خدا رو شکر که دوست داشتن. مارکشم خوبه. مبارک باشه تولدشون هم
دوسه هم عالیه. من ریملشو دارم خیلی دوسش دارم. ولی خط چشمشو استفاده نکردم.

الهه دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 02:55 ب.ظ

واااااای عشق من لاندا جونم با این وبلاگ دوست داشتنی و پر از انرژی مثبتش
از شما هم مامان ایلیا ممنونم که مارک دو سه رو بهم پیشنهاد دادین. مرسی عزیزم

قربونت برم الهه جان. لطف داری. حالا هر مدلی رو که تست کردی، نتیجشو بیا بهمون بگو

میلو دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 07:11 ب.ظ

آخیییی....یادش بخیر لاندا دوسال پیش این موقعا چقدر با هم درباره عروسی حرف میزدیم :))
مبارک باشه سالگردتون عزییییزممممم....

آرههههه، دیدی چقد زود گذشت میلو؟

الهه سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 01:27 ق.ظ

من همین امشب خط چشم ماژیکی (اپلیکاتورش نوکش مثل ماژیکه) دو سه رو از سایت میسلند اینترنتی به 56000 تومن خریدم. حالا وقتی به دستم برسه امتحانش می کنم و حتما نتیجه اش رو بهت میگم. ولی یه سرچی زدم همه کاربرها ازش راضی بودن. امیدوارم همین طور باشه.

به به چه خوب. مرسی که سایت میسلند رو هم معرفی کردی. حتما یه چرخی توش خواهم زد.
و مرسی که میای میگی

نفس سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام لانداجون سالگرد ازدواجتون مبارک انشاالله 120 سال کنار هم خوشبخت و شاد باشین.
عاشق نوشته هام تو عالییی هستی دختر
راستی من اینستاتو ندارم آیدیشو برام میفرستی

سلام عزیزم. خیلی ممنونم. خوشحالم کردین.
کاش یه آدرسی برام بذاری که بتونم برات بفرستم. چون پابلیکش نمی کنم. میتونی آی دی اینستاتو بدی که اونجا برات بفرستم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد