جمعه چه خوبه

سلام. صبح اولین روز هفتتون بخیر. وای که چقدر شنبه ها سر کار اومدن سخته. خدا قوت پهلوونا! امروز اصلا دلم نمیخواست بیام شرکت. کل راه رو غر زدم. دیشب قبل خواب هم همش نق نق می کردم! حالا خوبه این هفته یه روزش تعطیله. به این هوا خودمو راضی کردم بیام شرکت.

خب بریم سر تعریفیا. چهارشنبه ماشین داشتم و راحت رفتم خونه. سعی کردم بخوابم ولی خوابم نبرد. رفتم حمام و بعد هم حاضر شدم و رفتم خونه مامان سیگما. خود سیگما هم قبل از من اومده بود. نینیشون لخت بود و هر کار میکردن لباس نمی پوشید. من که رسیدم بردمش تو اتاق و به هوای اینکه خودمم دارم لباس میپوشم گولش زدم و لباس تنش کردم. کلا با من خیلی خوبه. بعد اومدیم پیش بقیه نشستیم و داشت کارتون میدید. تو کارتونش یه ماهی صورتی بنفش بود که آرایش هم داشت و رژ بنفش، یهو گفت این لانداجانه  نه که من عاشق صورتی و بنفشم و کلی لباس این رنگیا دارم، بچه هم فهمیده دیگه خوب بود اون شب، خوش گذشت. شام هم ته چین مرغ داشتن. عاشق ته چین های مادرشوهرم. تو فرصتی که اونا سریال جم میدیدن، با دوستام صبحونه فردا رو هماهنگ کردیم و شب خونه و لالا.

پنج شنبه 25ام، 8 بیدار شدم و حاضر شدم و ساعت 9 جلوی در بارولا پارک کردم. 5 نفر بودیم با یه بچه فینقیلی. صبحونه بارولا خیلی خوب بود فقط یه نمه گرون بود! 76 تومن شد نفری. بوفه آزاد و تا میتونستیم خوردیم. تا 12 ظهر اونجا بودیم و تا خرتناق خوردیم! در این حد که من تا 11 شب حتی یه میوه یا یه شکلات هم نتونستم بخورم دیگه. البته 11 شب حسابی شام خوردم! 12 دو نفر از بچه ها رفتن و ما 3 نفر دیگه یه کم نشستیم و دوستم که تازه مهر و شماره نظام پزشکیش رو گرفته واسم اولین نسخه عمر پزشکیش رو نوشت و بعد رفتیم پالادیوم گردی و از شهرکتاب ماژیک خریدیم. تو شهرکتاب غرق میشه آدم بسکه عالیه. یعنی هی جلوی خودمو گرفتم که چرت و پرت نخرم! آقا چقدر قیمتا گرون شده. رفتیم ال سی وای کی کی، رسما هیچی نمیشد خرید ازش بسکه گرون شده بود. قدرت خریدمون 0 شده دیگه L هی. دیگه ساعت 2 از هم خدافظی کردیم و هر کی رفت سی خودش. من با ماشین سیگما بودم چون گیلی هنوز تعمیرگاهه. قاب عکس 50*70 عروسیمون رو هم بالاخره داشتم میبردم واسه مامان. عکس دسته جمعی همه خانواده تو عروسی من سر سفره عقد. فقط تتا کوچولو نیست تو عکسمون. رسیدم و مامان همون موقع زدش به دیوار. بعد یه کم حرف زدیم و خوابیدیم. عصری هم عصرونه خوردیم و ساعت 8 بتا اینا اومدن و با دختراش بازی کردم. دوست تیلدا هم اومد و اونا مشغول بازی شدن و من با خیال راحت تتا رو قورت دادم. صداش درنمیاد فینگیلی لپو. بعدش هم سیگما و داداشینا اومدن و کاپا رفت با بچه ها بازی کردن که از سرسره افتاد و نمیدونم پاش به کجا گیر کرد که خون اومد! بچه کلی گریه کرد ولی بعد دیگه بیخیال شد و بازی کرد. دختر همسایه هم رفت خونشون و ما شام خوردیم و با تتا بازی کردیم. سیگما هم ماشینمو گرفته بود از نمایندگی. قرار شد من شب همونجا بخوابم و سیگما برگرده خونه. اونا رفتن و منم ساعت 2 اینا خوابیدم. هفته ای یه شب مجردی خوابیدن خیلی حال میده. تا دیروقت با گوشیت تو تخت ور بری و حتی چراغ اتاق روشن باشه و کتاب بخونی و واسه خودت هی وول بخوری تو تخت. عالیه 

جمعه 26ام، قرار بود صبح با بتا و مامان بریم استخر روباز پارک بانوان. زنگ زدم که ببینم میشه بریم که گفت خیلی شلوغه ولی بیاین. رفتم بلیط تخفیفانشو بخرم که تموم شده بود. دیگه هی با بتا بررسی کردیم که کجا بریم و بعد از 2 ساعت تصمیم گرفتیم بریم استخر روبسته دم خونه بتاینا. دوماه پیش بتا، تیلدا رو کلاس شنا نوشته بود و اونم 4-5 جلسه با بازوبند رفته بود، ولی وقتی که بازوبند رو برداشتن و قرار بوده شنا کنه، متنفر شده از شنا و دیگه همش میگفت من نمیام استخر. بالاخره به هوای استخر کودکان راضی شده بود که با ما بیاد. اونجا خوشحال شد که پاش میرسه به زمین و بعد هم با بازوبند بردیمش تو بخش کم عمق و نوبتی یکیمون کنارش میموند و بقیه میرفتیم شنا و بالاخره خوشش اومد. ولی با بازوبند دیگه. شنا دوس نداره هنوز. ما هم بیخیال شدیم. تازه 4 سالشه، حالا وقت داره یاد بگیره. یه چیپس و پنیر ویژه و چای و بیسکوییت هم خوردیم که خدای نکرده کالری نسوزونده باشیم  بعدشم واسه نهار رفتیم خونه بتاینا. داماد تتا کوچولو رو نگه داشته بود این دو ساعت. نهار قرمه سبزی خوردیم و من کلی تتاداری کردم. بعد هم یه کم چرت زدیم که سیگما زنگید که کاراش تموم شده و گفت بیا بریم تفریح. بلیط سینما فیلم هزارپا رزرو کرد و من بدیو بدیو مامان رو بردم خونشون رسوندم و وسایل خودم رو هم برداشتم و تازیدم تا خونه. ترافیک هم بود لعنتی و من دیرم شده بود. سریع رسیدم خونه و وسایلم رو گذاشتم و با سیگما رفتیم سینما. سانس ساعت 7 بود و ما 7-8 دقیقه دیر رسیدیم ولی شانس آوردیم که هنوز شروع نشده بود. خیلی خندیدیم با فیلمش. من کلا سخت میخندم ولی این خنده دار بود. البته بی ادبی هم بود. ولی خیلی خندیدیم. بعد از فیلم بنده دستشویی داشتم شدید ولی خیلی شلوغ بود و نرفتم. همه کلیدهای سیگما تو کیف من بود و من کیفم رو دادم سیگما که خودش سوییچ ماشین رو پیدا کنه. 6-7 تا دسته کلید از کیفم درآورد ولی سوییچ توش نبود. مردیم از خنده. یعنی یه کلیدایی درمیاورد که اصلا نمیدونستم چنین چیزایی هم دارم. حالا فکر کنید دستشویی هم داشته باشید و انقدر بخندید. رسما داشتم میمردم. دیگه دوییدیم تا رستوران. رفتیم جنارو. به سیگما گفتم یه غذا بیشتر نگیره و خودم رفتم دسشویی. آخیش. یه پاستا تورینو گرفته بود و یه نون سیر! بسی تورینوش رو دوس دارم. بعد رفتیم خونه و من نهارای فردامونو آماده کردم و وسایل فردا و آماده خواب شدیم. کلی گپ زدیم و 12 خوابیدیم. این جمعه هم خوش گذشت. جمعه بعدی هم سالگرد ازدواجمونه. ببینم چه گلی میتونم بزنم به سرمون

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد