1 سال از شاغل شدنم گذشت...

سلام. حالتون چطوره؟ دیروز سالگرد شاغل شدنم بود. البته شاغل شدن به طور تمام وقت و جدی منظورمه. 1 سال گذشت. اگرچه خیلی چیزاش واسم سخت بود، اما دوست داشتنی هم بود. اینکه دیگه نتونم تا لنگ ظهر بخوابم، اینکه همه کارای خونه م همیشه بمونه و به هیچ کدوم نرسم، مهمتر از همه اینکه همیشه خسته باشم و خوابم ناکافی باشه، اینکه غذای دست پخت خودم رو خیلی خیلی کم بخوریم، اینکه از شدت خستگی ذوق خیلی چیزا رو نداشته باشم و مراسم های کوچولوی دوست داشتنیمون رو سَمبل کنم!، اینکه وقت گشت و گذار نداشته باشم حسابی، اینکه وقت خرید رفتن نداشته باشم اصلا، اینکه سفرها و تفریحاتم به شدت کم بشه و هزار محدودیت دیگه باعث نشد که کلا از این یکسال بیزار باشم. خب مزایای زیادی هم داشت. همینکه تونستم به خودم افتخار کنم و از فکرای مزخرفی که گاه به گاه میاد سراغ آدم دور بشم (هی به خودم نگم هیچ کاری بلد نیستی یا چرا موفق نیستی و ...)، اینکه دستم تو جیب خودم باشه و میتونم کمک خرج خونه باشم و با دست بازتری بریم سراغ برنامه های مالیمون، اینکه کلی چیز میز یاد گرفتم اینجا، اعم از فنی و غیر فنی، حتی طرز صحبت کردنم، کنترل کردن خودم موقع عصبانیت و خیلی چیزام تغییر کرد، اینکه دوستای جدید پیدا کردم و هر روز چیزی واسه تعریف کردن دارم، اینکه به واسطه کار و سحرخیزی ورزشکارتر از قبل شدم، یوگا یاد گرفتم، شنا اومد تو برنامه زندگیم و یه ذره تیراندازی یاد گرفتم و کلی مزایای دیگه ای که از کار کردن نصیبم شد، همه و همه باعث شد خوشحال باشم از اینکه اینجام، کار می کنم و خسته می شم از کار کردن. هر چند که ساعت کارم خیلی زیاد باشه و همیشه خسته باشم، ولی بازم خوشحالم و قصدم اینه که حالا حالا ها، لااقل تا وقتی بچه مچه ای در کار نیست و اگه خدا بخواد و سالم باشم، حتما بیرون از خونه کار کنم.
اگر این پست رو خوندید و دوست داشتید، بیاین یه کم از خودتون بگید تا من یه کم بیشتر باهاتون آشنا بشم. سارای عزیز که تو کامنتای پست قبل گفت یه دختر نوجوون داره، فهمیدم حدسیاتم تو این زمینه خیلی ضعیفه  پس اگه دوست داشتین خودتون رو یه کم پرزنت کنید

نظرات 14 + ارسال نظر
نگار دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:03 ب.ظ

سلام عزیزم،من ۳۴ سالمه،فوق لیسانس برنامه ریزی شهری دارم،سیزده ساله از واج کردم و خانه دارم البته خیلی دوست داشتم شغل پاره وقت مرتبط با رشتم داشته باشم که متلسفانه نشد به خاطر شغل همسرم نمیتونم شغل تمام وقت داشته باشم چون ایشون اکثر اوقات خونه هستن،بچه نداریم و فعالیتهای هنری و ورزشی و مطالعه و اشپزی کارهای روزانمه،البته تو ورزش واقعا تنبلم اگر خیلی به خودم لطف کنم یوگا تمیرین میکنم تو خونه یا حلقه میزنم گاهی هم باشگاه می م برای بدمینتون،البته این وزها خیلی از دست خودم کلافه ام،احساس میکنم باید مفیدتر و فعالتر باشم و همش با خودم‌میگم‌ تا اینجای راه رو درست نیومدم و رسالت من تو این دنیا خیلی مهمتر از این روزم گی هاست امیدوارم بتونم به نتیجه مطلوب برسم ،خوشحالم که بعد از یک سال از عملکردت راضی هستی

خوشحال شدم از آشنایی بیشتر باهاتون. عزیزم این حس کلافگی زیاد سراغ آدم میاد. مهم اینه که وقتی اومد یه جوابی بهش داده بشه و کاری که میخواد انجام بشه. در مورد ورزش، یه برنامه برای خودت بریز. مثلا بگو هفته ای 5 روز، روزی یک ربع باید حلقه بزنم. بعد دو روز از هفته رو که حال نداری یا وقت نداری، میتونی نزنی ولی واسه بقیه روزا خودت رو ملزم می کنی که حتما بزنی. واسه این کار هم یه هدف تعریف کن، مثلا بگو اگه روزی یه ربع حلقه بزنم در پایان ماه نیم کیلو لاغر میشم یا یه همچین چیزی. و اگر آخر ماه به هدفت رسیدی، یه جایزه برای خودت بخر. اینجوری باعث میشه نهادینه بشه یه عادت خوب. البته من خودمم خیلی موفق نبودم تو این زمینه.
در مورد رسالتت هم بشین یه مدت با خودت فکر کن و یه رسالت تعریف کن. نمیخواد چیز سختی باشه. میتونه مثلا کمک تایمی به یه موسسه خیریه باشه یا همچین کارایی. از چیزای کوچیک شروع کن تا حس رضایت بیاری تو زندگیت.
خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و خودت رو معرفی کردی

تیلوتیلو دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 04:54 ب.ظ

چقدر زود یکسال گذشت
اصلا باورم نمیشه

آره واقعا. زمان مثل برق و باد میگذره....

سارا س دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:38 ب.ظ

مبارکه لانی جونم انشاالله همیشه تنت سالم باشه و کارکنی و توکارت پیشرفت کنی منم یکساله شاغل شدم تو اونیکی کامنت توضیح میدم برات.موفق باشی همیشه دوست خوبم

مرسی عزیزم. همچنین شما. یکساله شدن شما هم مبارک

الهام سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 01:58 ق.ظ

سلام...وای به این زودی یکسال شد? من قشنگ یادمه روزنه دادی, رفتی مصاحبه, منتظر جواب بودی و....مبارک باشه ایشالا همیشه از تغییراتت راضی باشی.
من سی و دو ساله و متاهل هستم, شیرازی ام, دانشجوی دکتری ادبیات فارسی هستم و سال هاست که یک موسسه ویراستاری را تاسیس کردم...

آره. خداییش زود گذشت. البته واسه بقیه زودتر از خودم گذشت، ولی واسه خودمم سریع بود. آخی چه جالب که از اون موقع ها میخونید من رو
به به دکتر ادبیات. خیلی خفنید شما. الان من میترسم ایراد نگارشی داشته باشم
البته همیشه سعی می کنم بدون غلط املایی باشه، ولی به خاطر محاوره ای نوشتنم، غلط نگارشی فکر کنم کم نباشه

رابعه سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام لاندا جون منم شاغلم سابقه کارم اول مهر که بیاد 23 کامل میرم 24خیلی زود وارد بازار کار شدم همزمان با دیپلم ازدواج کردم و همون زمانم شاغل شدم با بچه تا ارشد خوندم یه وقتایی به سرم میزنه برم دکترا حالا ببینم چی میشه شاغل بودن خوبه در کنار سختیاش بیدار خوابیاش بچه داری همراش مهمونداری بخصوص برا ماها که همزمان بچه داری تحصیل و کار داشتیم و خستگی های همیشگی ولی چه میشه کرد دنیا همینه و می گذره .

ماشالله 23 سال. رویاس واسه من این سابقه کار. بعد آدم بازنشسته میشه حال می کنه. خخخ. یه روز مامانم میگفت خوش به حال شما که جوونید، منم گفتم خوش به حال شما که این روزا رو طی کردین و الان خونه اید. بنده خدا چشماش چارتا شد
شما واقعا خیلی فعال بودین. این همه کار با بچه واقعا سخته. صدآفرین دارید.

زهرا خ سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:23 ب.ظ

سلام لاندای عزیز
من زهرا 21سالمه دانشجوی رشته روانشناسی ام. از دوران قبل عقدت خواننده وبلاگت بودم. و تنها دلیلی که بعد از چند سال هنوز میخونمت همین زندگی فعال و بدون رکودیه که داری,این که درکنار شغلت به خیلی از کارای دیگت میرسی/فیلم دیدن,رستوران رفتن,کتاب خوندن,سرزدن مرتب به خانواده /واز انجامشون لذت میبری و کمتر به خاطر مشغله زیاد غر میزنی واقعا ستودنیه./معلومه که آدم باهوشی هستی/برات ارزوی شادی و سلامتی دارم و ببخشید که تا الان خاموش میخوندمت.
خوب من برم اماده شم برم سر جلسه امتحان

سلام عزیزم. به به. خیلی جالبه پس 4-5 سالی هست که میخونید اینجا رو. مرسی که دلیلش رو هم گفتید قربونت برم مرسی خیلی لطف داری.
انشالله امتحانت رو هم عالی میدی

فرناز چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 07:21 ق.ظ

منم که میشناسی دیگه! منم ۱۴ سال کار کردم ولی با بچه خیلی خیلی کار سختیه دومی که دنیا اومد منم کارو ول کردم. تو خونه بودن و حس آرامش داشتن خیلی خوبه ولی من بعد چندماه عذاب وجدانم شروع شد که پس این همه درسی که خوندم چی میشه. خلاصه که کلی فکر کردم و بالاخره یه کاری برای خودم راه انداختم که البته الان تو خونه قابل انجامه چون تازه اولین میوه اش درومده و باید خیلی روش کار کنم تا بگیره ولی تا بعد خدا بزرگه.

بله بله. شما قشنگ مدینه فاضله منی. منم دلم میخواد اگه یه روزی قرار شد دوتا بچه داشته باشم، وقتی دومی به دنیا اومد دیگه کار تمام وقت بیرون نداشته باشم و کارای خودمو تو خونه انجام بدم. خلاصه که بهترین حالتی الان

مامان ایلیا چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 08:06 ق.ظ

لاندا جونم من هم شاغلم با۱۶سال سابقه تو یکی از دانشگاهای دولتی کار می کنم با دوتا بچه به نامهای ایلیا و علی و ۳۹سالمه اذری زبانم و اشپزی روخیلی دوسدارم هررو ز اول صبیبه وبلاگتون سرمی زنم واز طریق پیوندهای تپل خانم با وبلاگتون اشنا شدم همون ازاده عزیز . دوستون دارم

ای جانم. چقدر خوب واقعا. آدم میبینه بقیه اینقدر کار کردن و بازم ادامه میدن مشتاق میشه.
خوشحالم که اینجا رو پیدا کردین. آزاده خیلی دوس داشتنیه
منم دوستتون دارم

غزال چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:19 ق.ظ http://mygoldendays.persianblog.ir

منم ۵ سال سابقه کار دارم به زودی میشه ۵ سال. دخترم دو سالشه. دیگه بقیه چیزا رو هم فکر کنم بدونی

بله بله. ببوس دختر نازت رو

نجمه چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام عزیزم
منم متولد شصت و نه ام. ارشد صنایع دارم، سه ساله ازدواج کردیم.
یه پسره، هشتاد روزه دارم.بعد تموم شدن مرخصی زایمانم، دوباره شاغل می شم.
دیگه چی بگم ایا؟
جالب بود برای خودمم که زندگیم تو همین چند خط خلاصه شدن.

به به همسنیم پس. مبارک باشه نینیتون. خوشحال شدم از آشنایی با شما

سارا س چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 08:22 ب.ظ

قربونت برم خواهش میکنم عزیزم.مرسی

آواره چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:44 ب.ظ http://avare.blog.ir

سلام. من یه سالی ازت کوچیکترم. سینگلم. دارم ارشد میخونم البته دیگه آخراشه. یه بعد از اتمام کارشناسیم تدریس میکردم که درآمد خیلی کمی داشت. با ارشد مجبور شدم ولش کنم. یه مدت خیلی کوتاه تو شهر دانشگاهیمم تدریس کردم اما قد تف میذاشتن کف دستم اومدم بیرون. باز یه مدت تو شهر خودم تدریس کردم اما الان فعلا متمرکزم رو پایان نامه. جونم برات بگه که کار کردن رو خیلی دوس دارم و دنبالشم بودم اما کار مرتبط با رشتم پیدا نکردم. امیدوارم که بتونم از طریق مقاله و درسی که تا اینجا خوندم به جاهای خوبی برسم. چون واقعا غم انگیزه بعد این همه سال هنوز مث زالو چسبیده باشی به دیگران...

تدریس درآمدش همیشه همینجوریه. در واقع وقتی که کار تمام وقت و اصلی آدم نباشه اینجوریه. خوب کردی که فعلا کار نمی کنی و میخوای پایان نامه ت رو تموم کنی. انشالله بعدشم حتما یه کار عالی و مرتبط پیدا می کنی

انه پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:19 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

های لاندا من انه هستم منو میشناسی دیگه
خب ولی بازم میگم من پزشک عمومی هستم و فعلا درحال گذروندن طرحم هستم که تا حدود یکی دوهفته دیگه تموم میشه یعنی من الان 15ماهه که شاغلم...واو خودم باورم نمیشه 15ماه!!!دیگه هیچکار مفیدی تو زندگیم انجام ندادم فقط پزشک شدم!

بله بله آنه خانوم ما. خود پزشک شدن مفیدترین کاره دیگه. خدایی انقدری سخت هست که کنارش نشه کار دیگه ای کرد. کما اینکه من خودمم وقتی درس می خوندم همه کارای جانبی دیگه تعطیل بود.
چه خوب که طرحت داره تموم میشه. خیلی موفق باشی آنه جان

آبگینه چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:54 ب.ظ

چقد زود گذشت یکسال!!! منم پارسال که رفته بودی واسه استخدام و میگفتی هنوز جوابش نیومده رو یادمه
من۳۵سالمه و ۱۰سال سابقه دارم و کمتر از یکساله که مامان شدم.

عمر ماست که داره زود می گذره دیگه... هیی.....
به به. مبارک باشه عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد