گاهی وقتا باید سرعت زندگی رو کم کرد...

قشنگ تنبل شدم ها. شنبه رفتم خونه پریدم تو حموم که یه وقت خدای نکرده ورزش نکنم. خخخ. البته یه ربع از راه رو پیاده رفتم و کاهو و خیارشور هم خریدم قبلش. یه دوش مبسوط گرفتم و اومدم بیرون واسه خودم سالاد درست کردم و دو تا تخم مرغ گذاشتم آب پز بشه. تخم مرغ زیاد دوس ندارم، آب پز رو میشه گفت اصلا دوس ندارم. فقط بدم نمیاد ازش. خیارشور رو واسه همین گرفتم که از گلوم پایین بره. سیگما گفت دیر میاد و آنام هم نداشت و حوصله م سر رفته بود. شهرزاد 9 رو گذاشتم که ببینم. فکر کنم اولین بار بود بدون سیگما میدیدم. پای تی وی شام خوردم و گریه کردم با جریان فیلم. هییی. بعد هم آماده خواب شدم. ساعت 10 سیگما اومد. خوابیدم ولی مثل آدم خوابم نبرد که.

یکشنبه 2 اردیبهشت، صبح نتونستم زود بیدار بشم و بیخیال یوگا شدم. ولی با ماشین خودم رفتم شرکت. صبح یه کم کار داشتم که انجام دادم و بعد یکی از سیستم ها پوکید و کار چندانی نداشتم دیگه. پوکیدم منم. خارجکیمون باز اومد درخواست قهوه داد و هی میگفت مهمون من، قبول نکردم و این سری خودم رفتم لاته ماکیاتو خریدم از کافه کنار شرکت و خوردیم. چون دیر اومده بودم نشد زود برم استخر و هیچی دیگه، بعد از ساعت کاری رفتم خونه. حوصله پیاده روی هم نداشتم ولی با این حال به دوستم پی ام دادم که اگه میاد بریم که اونم جواب نداد و هوا هم ابری بود و نم بارون داشت میزد و بیخیال شدم. رفتم خونه و هیج ورزشی هم نکردم. یه کم به بدنم استراحت دادم. گفتم که فقر شدید آهن دارم؟ جواب آزمایشمو که گرفتم دادم دوستم تحلیل کرد برام. البته معلوم بود. اوضاع آهن بدنم افتضاحه. واسه همینه که زود خسته میشم احتمالا. حالا آزمایشام کامل بشه تا هفته دیگه برم پیش دکترم و بگم از نو بسازتم!  سبزی پلو گذاشتم تو پلوپز و واسه خودم سالاد درست کردم و دراز کشیدم کتاب خوندم. بالاخره این کتاب پس از تو داره به یه جاهایی میرسه که جذبم کنه! خیلی طولانی شد تازه همش 100 صفحه خوندم! کتابی که جذبم نکنه رو دوس ندارم. سیگما اومد و برام جوجه ترش کباب کرد و منم واسش تخم مرغ نیمرو کردم که روی سبزی پلو بذاره بخوره. خسته ام خب. حوصله غذای جدی درست کردن ندارم. سر آنام شاممون رو خوردیم و بعدش حاضر شدیم که بریم خونه دایی اینا. یکی دو ماهی بود که آلمان بودن و دیشبش برگشته بودن. میرفتیم که ببینیمشون. شیرینی خریدیم و رفتیم خونشون. مامان و بابا قبل از ما رفته بودن. اون یکی دایی و دختردایی هم بودن به انضمام فامیلای زندایی که اونا زود رفتن. بتا اینا هم اومدن و یه کم دور هم نشستیم و سیگما با پسرداییا بگو بخند راه انداخته بودن و خوش گذشته بود بهش. دیگه 11.5 بلند شدیم و رفتیم خونه و 12.5 خوابیدم.

امروز باز زود بیدار شدم. 6.5 پاشدم که با ماشین برم و زیاد تو راه نمونم. چه بارونی هم میومد. اومدم شرکت و خب بازم سیستمه پوکیده س و هیچ کاری ندارم. عصر میخوام برم خونه مامانینا و شب اونجا بمونم چون سیگما خیلی دیر میاد.

نظرات 1 + ارسال نظر
فرناز چهارشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 09:14 ق.ظ

جالبه کمبود آهن تو بچه ها باعث کم خوابی میشه. راستی این نوارهای فیت هم خیلی خوبن برای موی صورت کلا از اون وکسا خیلی راحتتر و تمیزترن

فرناز دوتا نکته گفتی هر دو طلا. فکر کنم تو بزرگا هم همینه. چون من خسته ام همش ولی سخت خوابم میبره.
نوار فیت هم عالی بود. نمیدونم چرا به ذهنم نرسیده بود. تست میکنم حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد