چارشنبه هم هیچ خبری نبود. واسه اولین بار از شرکت غذا گرفتم که بدک نبود. ولی تهییجم هم نکرد. جوجه کباب خشک بود! میخواستم روزایی که از شرکت غذا میگیرم پلویی نباشه چون همه روزای دیگه پلویی میبرم. ولی خب عملا خوراکش راضیم نکرد. چارشنبه عصرا که میرم خونه میخوابم، چون شب قرار نیس زود بخوابم. واسه شام هم سیب زمینی با گوشت چرخ کرده درست کردم و با نون خوردیم. یه سری هم کرم کارامل درست کردم واسه بتا. فردا مهمونی داره.
پنج شنبه نهار خونه بتا دعوت بودیم. صبح پاشدم یه دور دیگه کرم کارامل قلبی درست کردم و حموم رفتم و دو سری لباس شستم و حاضر شدم با گیلی رفتیم خونه بتاینا. حس استقلال خاصی داره ماشین داشتن و هی با سیگما هماهنگ نکردن! البته این حس رو خونه بابا داشتم کامل! خونه بتا لباسام رو هم پوشیدم و بعد خاله اینا و زنداییا و دخترداییا اومدن. بتا واسه نهار زرشک پلو با مرغ، جامبو، سالاد تن ماهی و چاینیز درست کرده بود. خوش گذشت دور هم. کلی گفتیم و خندیدیم. کاپای عزیزم رو هم بعد از حدود 3 هفته دیدم. خیلی دلم براش تنگ شده بود. خلاصه تا عصر بودیم و همه رفتن. رفتم خونه ماماینا و صبر کردیم تا سیگما هم اومد و همگی رفتیم ییلاق. قرار بود بتا اینا و داداشینا هم بیان. مامان اونجا واسمون پیتزا پخت. یه پیتزای گنده با خمیر نون بربری. عالییییی شد. یه خروار پیتزا خوردیم! من خیلی خوابم میومد. هنوز داداشینا نیومده بودن ولی من رفتم کلی خوابیدم. 1.5 ساعت خوابیدم تا اومدن. کاپا جیگرم هم بود. انقدر ذوق کردن با تیلدا که نگو. کلی بازی کردن و 2.5 رفتیم که بخوابیم ولی این دو تا خوابشون نمی برد و انقدر گریه کردن که نگو. تا صبح همینجوری صدای گریه شون میومد! آخرش 9 بیدار شدیم از دستشون. اصلا کم خوابی طول هفته م جبران نشد. ولی خب شیرینن. خوش میگذره باهاشون. استخر بادی گنده ای که برای تولد تیلدا گرفته بودم رو آب کردیم توی بالکن و تیلدا و کاپا با ما خانوما همگی رفتیم تو آب! خیلی بزرگه استخره. بسی حال داد. ولی خب این نق نقوها کم خواب بودن و هی نق میزدن. بعدش سیگما رفت که بره دنبال شیر بز واسه بچه گاما و این جوجه ها خوابیدن و ما هم یه چرت خوابیدیم ساعت 1 ظهر، قبل از نهار! بعد از نهار هم شلم مشت بازی کردیم که من و سیگما با اختلاف 1500 تا بردیمشون! بسی حال داد. بعد همه میخواستن برن باغ، ولی ما دیگه راهو به مقصد تهران کج کردیم و کلی به ترافیک برون شهری و بعدم درون شهری خوردیم و نابود شدیم. الان من رفتم حموم و به دلیل اعصاب داغونم که خود سیگما هم دلیلش بود، اعلام کردم که شام نه میخورم و نه درست می کنم. بسی هم بی اعصابم این لحظه، دلم میخواد بخوابم تا صبح. ولی خوابم نمیاد! دیگه برم ببینم چی کار می تونم بکنم.
حسابی کارمند شدیا. امیدوارم موفق باشی تو کارت و حسابی پیشرفت کنی
ممنونم. اره دیگه خیلی کارمند شدم