5 روز با سیگما

این هفته چقدر بدو بدو کردم. نرسیدم دست بزنم به پایان نامه م حتی! ولی راضیم، خوب بود.

دوشنبه صبح رفتم مدرسه، بعدش رفتم دکتر و گفتم قرصم رو عوض کنه، بعدش رفتم یونی پیش استاد و بهش گفتم یه ارائه برام بذاره که اون دختره موضوع مقاله م رو بفهمه و هی نره پشت سرم بگه که از موضوع من مقاله داده! استاد خنده ش گرفته بود اصن از اینکه انقدر طرف سطحی فکر کرده!  بعدش هم نشستم تو جلسه تا سیگما بیاد دنبالم. وقتی اومد با هم رفتیم پاساژ نزدیک یونی که کیف و کفش بگیرم. همون اول یه مانتویی دیدیم که باحال بود، ولی چیزی که تو ذهنم بود نبود. واسه همین بیخیالش شدم و کیف و کفش هم نپسندیدم و دیدم اصن بدون مانتو که سخته خرید کیف و کفش. خسته هم بودم و بیخیال شدیم و اومدیم سمت خونه ما. چیزکیک گرفتیم به مناسبت شیرینی خونه و بتا اینا هم بودن و شام خوردیم و شهرزاد 20 دیدیم با چیز کیک.

خب پس دوشنبه سیگما رو دیدم.

سه شنبه عصر رفتم خونه سیگماینا که اونجا هم شیرینی خونه دار شدنمون رو بدیم و یه سری از کارای بنگاه هم انجام شه.

پس سه شنبه هم سیگما رو دیدم.

چهارشنبه من و مامان و تیلدا رفتیم خرید و من عیدی یه پیرهن ناز واسه عید تیلدا خریدم. بماند که کلی نق نق کرد موقع پرو و درست نفهمیدم که براش خوبه یا نه، ولی خوب بود بعد پریدم تو حموم و رفتم ونک، که با دوستم بریم آرایشگاه، موهامونو کوتاه کنیم. خب من زیاد نمی خواستم کوتاه کنم، فقط یه ذره واسه مرتب شدن و یه کم هم جلوی موهامو کوتاه کردم. بعدش هم پاساژ سرخه و آسمان و مرکز تجاری رو به دنبال مانتویی که میخواستم گشتم که نداشت. با دوستم و خواهرش رفتیم سان لیو و اسموتی زدم بر بدن و قرار شد که سیگما بیاد دنبالم که بریم میلاد نور رو هم ببینم. اونجا هم نداشت! بعدش قرار شد که سیگما من رو برسونه و شب هم پیشم بمونه. همش تو راه بودیم این چند روزه. بسی ذوق نمودم. خونمون با بتا اینا شامیدیم و اونا رفتن و سیگما و بابا کلیییی حرف زدن با هم و بالاخره رفتیم خوابیدیم.

پس چهارشنبه هم دیدم سیگما رو.

پنج شنبه می خواست بره سر کار که نذاشتم :پی رفتیم پاساژ دم خونمون و اونم مانتو جونم رو نداشت و نهار رفتیم باگت با هم. بعد اومدیم خونه و عکسای نامزدیمونو بالاخره با همفکری یه ترکیب خوب پیدا کردیم و چرتیدیم. عصری باز رفتیم پاساژ دم خونه و این دفعه کیف و کفش کرم خوشگلم رو خریدم. کارت کنکور دکترا رو هم پرینت کردم و اومدیم خونه شامیدیم با بتا اینا و بعد همه رفتن و من خوابیدم.

پنج شنبه هم سیگما رو دیدم.

جمعه کنکور دکترا بود، بابا من رو رسوند. هیچی نخونده بودم براش و تفننی رفته بودم کاملا. خوب ندادم. دو سه تا از دوستام رو هم دیدم. بعد از کنکور سیگمولی اومد دنبالم و رفتیم خونشون و بعد از نهار خوابیدیم کلی. بعدش تکرار اس.تیج رو دیدیم و با گاما اینا رفتیم بالای پارک ساعی دیدن مانتوهاش که بازم نپسندیدیم! بعد از اونجا رفتیم همون پاساژ نزدیک یونی و من اون مانتویی که اول دیده بودم رو خریدم. خخخ. همون اولی شد بالاخره. یه نمه هم دادم تنگش کردن و بعد باز خونه سیگماینا و شام و است.یج و بعد هم من رو رسوند خونه.

و بالاخره جمعه هم سیگما رو دیدم. 5 روز پشت سر هم دیدیم همدیگه رو و این بعد از یونی، رکورد محسوب میشه

پایان نامه منو صدا میزنه، ولی هی نیستم که. امروزم مدرسه بودم و بقیه ش رو اینجام. تازه گوشیمو تو ماشین سیگما جا گذاشتم، وگرنه که هیچی دیگه.

فردا هم دوره خونه دوستمیم. دوشنبه هم که باز مدرسه و جلسه. کی بشینم سر درس و مشقم پس؟


نظرات 1 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:23 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com/

همه ی روزات پر از حس های خوب و عاشقانه
خوش به حالت که مانتوی مورد نظرت را پیدا کردی و خریدی
من که هیچی پیدا نکردم هنوز
چرا برای من مانتو ندوختن!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه که کلی بهت غبطه خوردم که هم مانتو هم کفش و کیفت را خریدی
خوش به حالت

وای تیلو منم اون مانتویی که میخواستم رو پیدا نکردم. قرار شد بعدا بدم برام بدوزن. اینی که الان گرفتم 100% اونی نبود که میخواستم، ولی راضیم ازش. بعد دقت کن چقدر گشتم :دی. بگرد، پیدا می کنی. نشد استراتژیتو عوض کن و یه چیز دیگه بپسند
خودمم کلی خوشحالم که اصل کاریا رو خریدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد